سه شنبه ۰۵ فروردین ۹۹ | ۱۲:۵۶ ۷۷ بازديد
روزي مردي در جاده مشغول تعمير خودروي خود بود كه ناگهان ماهيگيري كه پشت سر هم ماهي ميگرفت توجه او را به خود جلب كرد. مرد متوجه شد كه ماهيگير ماهيهاي كوچك را نگه ميدارد و ماهيهاي بزرگ را در آب مياندازد.
بالاخره كنجكاوي بر او غالب شد، از ماهيگير پرسيد كه چرا ماهيهاي كوچك را نگه ميدارد و ماهيهاي بزرگ را در آب مياندازد؟
- مرد ماهيگير پاسخ داد: واقعاً دلم نميخواهد چنين كاري بكنم ولي چارهاي ندارم زيرا ماهي تابهي من كوچك است.
نتيجه:
اگر فنجاني كوچك زير باران نگاه داريد، به اندازه همان فنجان آب به شما ميرسد. اگر كاسه بزرگي نگاه داريد. به همان اندازه در آن آب جمع ميشود.
...
چه ظرفي در زير باران رحمت الهي قرار دادهايد؟! ...
بالاخره كنجكاوي بر او غالب شد، از ماهيگير پرسيد كه چرا ماهيهاي كوچك را نگه ميدارد و ماهيهاي بزرگ را در آب مياندازد؟
- مرد ماهيگير پاسخ داد: واقعاً دلم نميخواهد چنين كاري بكنم ولي چارهاي ندارم زيرا ماهي تابهي من كوچك است.
نتيجه:
اگر فنجاني كوچك زير باران نگاه داريد، به اندازه همان فنجان آب به شما ميرسد. اگر كاسه بزرگي نگاه داريد. به همان اندازه در آن آب جمع ميشود.
...
چه ظرفي در زير باران رحمت الهي قرار دادهايد؟! ...