مفهوم مديريت دانش :
مديريت دانش طيف وسيعي از فعاليتها است كه براي مديريت، مبادله، خلق يا ارتقاي سرمايههاي فكري در سطح كلان به كار ميرود. مديريت دانش طراحي هوشمندانه فرايندها، ابزار، ساختار و غيره با قصد افزايش، نوسازي، اشتراك يا بهبود استفاده از دانش است كه در هر كدام از سه عنصر سرمايه فكري يعني ساختاري، انساني و اجتماعي نمايان ميشود.
مديريت دانش فرايندي است كه به سازمانها كمك ميكند تا اطلاعات و مهارتهاي مهم را كه بعنوان حافظه سازماني محسوب ميشود و به طور معمول به صورت سازماندهي نشده وجود دارند، شناسايي، انتخاب، سازماندهي و منتشر نمايند. اين امر مديريت سازمانها را براي حل مسائل يادگيري، برنامه ريزي راهبردي و تصميم گيريهاي پويا به صورت كارا و موثر قادر مي سازد.
علل پيدايش مديريت دانش:
1- دگرگوني مدل كسب و كار صنعتي كه سرمايههاي يك سازمان اساسا سرمايههاي قابل لمس و ملي بودند(امكانات توليد، ماشين، زمين و غيره) به سمت سازمانهايي كه دارايي اصلي آنها غيرقابل لمس بوده و با دانش، خبرگي، توانايي و مديريت براي خلاق سازي كاركنان آنها گره خورده است.
2- افزايش فوق العاده حجم اطلاعات، ذخيره الكترونيكي آن و افزايش دسترسي به اطلاعات به طور كلي ارزش دانش را افزوده است؛ زيرا فقط از طريق دانش است كه اين اطلاعات ارزش پيدا ميكند، دانش همچنين ارزش بالايي پيدا ميكند. زيرا به اقدام نزديكتر است. اطلاعات به خودي خود تصميم ايجاد نميكند، بلكه تبديل اطلاعات به دانش مبتني بر انسانها است كه به تصميم و بنابراين به اقدام ميانجامد.
3- تغيير هرم سني جمعيت و ويژگيهاي جمعيت شناختي كه فقط در منابع كمي به آن اشاره شده است. بسياري از سازمانها دريافتهاند كه حجم زيادي از دانش مهم آنها در آستانه بازنشستگي است. اين آگاهي فزاينده وجود دارد كه اگر اندازهگيري و اقدام مناسب انجام نشود، قسمت عمده اين دانش و خبرگي حياتي به سادگي از سازمان خارج ميشود.
4- تخصصيتر شدن فعاليتها نيز ممكن است خطر از دست رفتن دانش سازماني و خبرگي به واسطه انتقال يا اخراج كاركنان را بهمراه داشته باشد. در بدو امر به مديريت دانش فقط از بعد فن آوري نگاه ميشد و آن را يك فناوري ميپنداشتند. اما به تدريج سازمانها دريافتند كه براي استفاده واقعي از مهارت كاركنان، چيزي ماوراي مديريت اطلاعات موردنياز است. انسانها در مقابل بعد فناوري و الكترونيكي، در مركز توسعه، اجرا و موفقيت مديريت دانش قرار ميگيرند و همين عامل انساني وجه تمايز مديريت دانش از مفاهيم مشابهي چون مديريت اطلاعات است.
راهبردهاي مديريت دانش: مديريت كلان جهت كارآمدي زيرسيستمهاي خود ميبايست ماهيت، اصول و ابعاد مديريت دانش را بشناسد.
راهبردهايي كه ماهيت و توانايي متفاوت مديران را منعكس مينمايد عبارتنداز:
1- راهبرد دانش بعنوان راهبرد كسب وكار كه روشي جامع و با وسعت سازماني براي مديريت دانش است، كه بيشتر بعنوان يك محصول در نظر گرفته ميشود.
2- راهبرد مديريت سرمايههاي فكري كه بر بكارگيري و ارتقاي سرمايههايي كه از قبل در سازمان وجود دارند، تاكيد دارد.
3- راهبرد مسئوليت براي سرمايه دانش فردي كه از كاركنان حمايت و آنها را ترغيب ميكند تا مهارت ها و دانش خود را توسعه دهند و دانش خود را با يكديگر درميان گذارند.
4- راهبرد خلق دانش كه بر نوآوري و آفرينش دانش جديد از طريق واحدهاي تحقيق و توسعه تاكيد ميكند.
5- راهبرد انتقال دانش كه بعنوان بهنرين فعاليت در بهبود كيفيت امور و كارايي سازمان مورد توجه قرار گرفته است.
6- راهبرد دانش مشتري- محور كه با هدف درك ارباب رجوع و نيازهاي آنها بكار گرفته ميشود تا خواسته آنها به دقت فراهم شود.