مديريت در نقطه صفر

مشاور شركت بيمه پارسيان

مديريت در نقطه صفر

۸۲ بازديد

 

 

 

مديريت از نقطه صفر چيست؟

مديريت از نقطه صفر در هر موقعيت نقطه صفر خاص خود و نحوه مديريت خاص خود را داراست، ليكن با توجه به آنچه كه در محتواي هر موقعيتي مي‌گنجد.

مديريت از نقطه صفر محملي است كه مدير با علم به نتيجه عملكردهـــــــاي گذشته روش‌ها و پيش فرض‌هاي غلط گذشته را زير پا مي‌گذارد و با بهره‌گيري از ويژگي‌هاي ياري دهنده مديريت از نقطه صفر كه در ذيل به آن پرداخته مي‌شود و با تعاريفي نو از موقعيت كه تكيه گاه محكمتري مبتني بر تعريف صحيح‌تري از موفقيت و شكست دارند از نقطه صفر شروع مي‌كند.

 

نقطه صفر كجاست؟

محدوده مشخصي ندارد. يك مدير داراي شرايط مطلوب در موقعيت نيز مي‌تواند براي تضمين و استحكام موقعيت مورد نظر از نقطه صفر شروع كند.

در واقع، حركت از نقطه صفر شروعي دوباره با انديشه‌اي از نوع مديريت از نقطه صفر است.

ابزارهاي مديريت از نقطه صفر كدامند؟ تحليل موقعيت، اصلاح تعاريف عملي موفقيت و شكست موقعيت و ويژگي‌هاي ياري دهنده مديريت از نقطه صفر.

 

تحليل موقعيت:

بررسي و تحليل يك موقعيت خاص باتوجه به پيچيدگي‌هاي هر موقعيت خاص كليد رمزهاي مختص به آن موقعيت را دارد. ليكن انتخاب ديدگاه مناسب براي تحليل صحيح و سريع هر موقعيت شرط اوليه و لازم است.

اصلاح تعاريف عملي موفقيت و شكست موقعيت:

پس از تحليل موقعيت در نقطه صفر و كنكاش در اهداف، برنامه‌ها، راهبردها، عملكردها و عوامل موثر در موفقيت و شكست به شناختي عيني‌تر و تعريفي دقيق‌تر از موفقيت و شكست موقعيت مي‌رسيم.

 

ويژگي‌هاي ياري دهنده مديريت از نقطه صفر:

1-     تعيين نقطه شروع و پايان:

به نقل از بزرگي، اگر ندانيم نقطه شروع كجاست از هر كجا شروع كنيم به هيچ جا نمي‌رسيم و اگر ندانيم مقصدمان كجاست به هر نقطه‌اي كه برسيم مطلوب ما خواهدبود.

2-     دويدن به نقطه شروع:

فراموش نكنيم از نقطه صفر بــايد شروع كنيم. پس ضروري است زمينه‌هاي لازم براي شروع از نقطه صفر از جمله تعاريف اصلاح شده‌اي از موقعيت و نيازهاي آن را مهيا كنيم.

3-     رك و صريح بودن:

ابهام‌گرايي و رك نبودن كه ريشه‌هاي مختلفي مثل ترس و عدم اعتماد به ديگران دارد، مانعي است بلند كه بايد براي رسيدن به اهداف موقعيت، ارتباطات سالم در مجموعه و زمينه‌هاي جديد موفقيت در يك فضاي صميمي از آن عبور كرد.

4-     اگر مي خواهيم تيم خوبي داشته باشيم، خود خوب باشيم:

به زبان ساده براي رسيدن به نيكي و موفقيت در آنچه كه مطلوب ماست، بايد جوهره خوبي را در موقعيت جاري كرد. اگر در موقعيت مدير، راستي و درستي جاري باشد، به تبع آن اعتمـــــاد هست، همدوستي هست، هم‌افزايي هست، هم‌پاياني هست و مطمئناً موفقيت هم هست و يك مدير به عنوان عنصر انتقال فرهنگ، نقش عمده‌اي در ايجاد فضايي زلال و نيك در موقعيت ايفا مي‌كند.

5-     پرهيز از حرافي:

زياد حرف نزنيم و الا چشمهايمان هم بايد گوش بدهند لذا حرفهايمان بايد در متن عملكردمان قرار گيرد.

6-     گرايشها را فراموش كنيم و منطق‌گرا باشيم:

تنها اولويت ما كار ماست و بقيه مسائل فرع اين مصلحت است. در اين خصوص استفاده از مشاوران خارجي در موقعيت‌هاي بحراني، نوع ناقصي از مديريت از نقطه صفر است كه در آن بعضي ويژگيهاي مديريت از نقطه صفر من جمله پرهيز از گرايش و جانبداري لحاظ شده است.

7-     انديشه‌گرايي بهتر است از تحميل انديشه (نقدپذيري و نقادي منصفانه):

جدا كردن خود از تعارفات و شعارگويي و بسته‌نگري و رسيدن به پله نقد موقعيت خويش. فراهم كردن فضاي هم‌افزايي و هم‌گرايي انديشه‌ها.

8-      اعتقاد عملي به كلمه "نمي‌دانم" درجايي كه نمي‌دانيم:

انسان‌هـــاي آگاه ارزش اين كلمه را مي‌دانند. يقيناً «نمي‌دانم» پله اول براي حركت به سوي سكوي پرتاب دانستن است و اين اعتقاد بايد به عنوان يك فرهنگ بويژه در بين مديراني كه داراي اختيارات و حيطه عمل وسيع هستند و ندانستن در لاي اختياراتشان پنهان مي‌شود و پيشامدهاي غيرقابل پيش‌بيني در كمينشان است، جاري شود.

9-     آگاه باشيم كه به زودي واقعيت‌هاي جاري از تصورات و پيش‌بيني‌هاي ما پيشي خواهند گرفت

دقت كنيم كه قبل از سبقت، مركب خود را عوض كنيم و تصورات و پيش‌بيني‌هايمان را بر واقعيت‌هاي جاري منطبق سازيم.

جناب مدير، هدف خردگرايي ابزاري است يا ارزشي؟ مراقب باشيم به كدام سو قدم برمي‌داريم.

جناب مدير، اگر چه به هدف‌هاي موقعيت دست نيـافته‌ايم به چه ميزاني خود را مسئول مي‌دانيم؟ اگر وضعيت فعلي به دليل عدم كفايت در مديريت ما در موقعيت بوده است، بهترين مديريت ترك مديريت به نحو مقتضي است. چيزي كه در بين مديران ژاپني بوفور ديده مي‌شود.

به ياد داشته باشيم اتفاقات بد معمول و معلول شرايط بد است. شرايط بد چيست و راه‌هاي جلوگيري و مدارا با شرايط بد در هر مــــوقعيت كدام است، مراقب محيط باشيم، آن گونه كه بر آن سوار باشيم و نه بالعكس.

هر نقطه پاياني نقطه آغاز ديگري است. بايد به اين باور برسيم كه موفقيت يك امر نسبي است و پس از رسيدن به يك موفقيت كوچك در يك سطح بالاتر تازه در نقطه شروع قرار گرفته‌ايم.

درهر فعاليتي اصل آن چيزي است كه ما را به موفقيت مي‌رساند، نه آن چيزي كه موفقيت را تعريف مي‌كند. مقصود اين است كه مراقب بـــاشيم اصلي كه موفقيت را تعريف مي‌كند دايره آن را محدود نكنيم، بلكه آن اصل بسان سرچشمه‌اي باشد براي رسيدن به موفقيت‌هاي بعدي.

ايجـــاد سيستم بهره‌وري فكري و تصميم‌گيري در موقعيت: ازطريق ايجاد فرهنگ مشورت، فناوري اطلاعات، بهبود ارتباطات و نخبه‌پذيري در موقعيت و...

چيزهايي كه به ذهن ما نرسيد: هميشه بايد اعتقاد داشته باشيم چيزي كه ما به دنبال آن هستيم فراتر از آن چيزي است كه در تصور ما مي‌گنجد و آنچه كه به ذهن و فكر ما مي‌رسد، بخش كوچكي است از آنچه كه به فكر ما نرسيده است. لذا با تصورات خودبينانه راه ترقي را بر خود نبنديم.

روح و فضاي هر موقعيتي داراي شبكه‌اي است از روابط كاري بين افراد، روابط حسي و اخلاقي، روابط بين افراد بيرون از موقعيت با افراد درون موقعيت، رابطه هر فرد با كارش و رابطه مجموعه با وظايفشان و رابطه موقعيت موردنظر با موقعيت‌هاي ديگر و... توجه داشته باشيم كه در اين شبكه پيچيده، يك نظام علت و معلولي حاكم است. لذا بايد پيوسته با شناسايي و تحليل اين شبكه به تنظيم و تعديل آن پرداخت. البته با توجه به گستردگي اين شبكه، استفاده از نظرات مشاوران مي‌تواند ياريگر باشد. پس ضروري است در نقطه صفر يكبار ديگر به تجزيه و تحليل اين شبكه بپردازيم.

هر مديري (در هر موقعيت و جايگاه) داراي شرح وظايفي است، اما لازمه موفقيت يك مدير پيش از آنكه انجام شرح وظايف باشد رسيدن به هدف موقعيت است. حواسمان هست كه در بند بوروكراسي كاغذ بازي نيفتيم و تمركز فكري و فعاليت‌هاي عملي را در مسير رسيدن به هدف موقعيت قرار دهيم.

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد