پدربزرگ!!!!، درباره چه مينويسيد؟
درباره تو پسرم!!!،
اما مهمتر از آنچه مينويسم، مدادي است كه با آن مينويسم.
ميخواهم وقتي بزرگ شدي، مثل اين مداد بشوي.
پسرك با تعجب به مداد نگاه كرد و چيز خاصي در آن نديد:
اما اين هم مثل بقيه مدادهايي است كه ديدهام
پدربزرگ گفت: بستگي دارد چطور به آن نگاه كني،
در اين مداد پنج صفت هست كه اگر به دستشان بياوري،
براي تمام عمرت به آرامش ميرسي !
صفت اول: ميتواني كارهاي بزرگ كني، اما هرگز نبايد فراموش كني كه دستي وجود دارد كه هر حركت تو را هدايت ميكند. اسم اين دست خداست، او هميشه بايد تو را در مسير ارادهاش حركت دهد.
صفت دوم: بايد گاهي از آنچه مينويسي دست بكشي و از مداد تراش استفاده كني. اين باعث ميشود مداد كمي رنج بكشد اما آخر كار، نوكش تيزتر ميشود (و اثري كه از خود به جا ميگذارد ظريفتر و باريكتر است) پس بدان كه بايد رنجهايي را تحمل كني، چرا كه اين رنج باعث ميشود انسان بهتري شوي.
صفت سوم: مداد هميشه اجازه ميدهد براي پاك كردن يك اشتباه، از پاككن استفاده كنيم. بدان كه تصحيح يك كار خطا، كار بدي نيست، در واقع براي اينكه خودت را در مسير درست نگهداري، مهم است.
صفت چهارم: چوب يا شكل خارجي مداد مهم نيست، زغالي اهميت دارد كه داخل چوب است. پس هميشه مراقب باش درونت چه خبر است.
و سر انجام پنجمين صفت مداد: هميشه اثري از خود به جا ميگذارد. پس بدان هر كار در زندگيات ميكني، ردي به جا ميگذارد و سعي كن نسبت به هر كار ميكني، هشيار باشي و بداني چه ميكني.