شايد مديران با زيرفشار قرارگرفتن ازسوي بالادستان، توقع و سوءتفاهم زيردستان و رقابت با همكاران، از بداقبالترين مردم به لحاظ شغلي باشند، پس آنان بايد همچون فنر مقاوم و قابل انعطاف باشند.
مديران نميتوانند درباره وضع موجود به شكايت بپردازند، وظيفه يك مدير پذيرفتن آن چيزي است كه از وي توقع ميرود و نيز اينكه با صبر و حوصله سدهاي سر راه مديريت را از ميان بردارد.
درهمين راستا نكاتي چند جهت ارتقاي زندگي شغلي مديران تقديم مي شود.
مديريت زمان و درستكاري درپيش گيريد.
در مديريت هيچ اصلي نيست كه مانند قانون جاذبه، جهان شمول باشد. لكن دو اصل طلايي وجود دارد كه هميشه و همه جا صادق اند.
اصل اول مربوط به استفاده صحيح از وقت است. براي اعمال مديريت كارآمد، استفاده ثمربخش از وقت حائزاهميت است و اين كار به سرمايه گذاري نياز ندارد و درواقع مربوط به خود نظمي است.
اصل دوم درستكاري است كه هيچ چيز در مديريت جاي آن را نمي گيرد. همانگونه كه درختان از بالا مي ميرند، سازمانها هم وقتي در رأس آنها درستكاري نباشد، تباه مي شوند. به ياد داشته باشيد هيچ نازبالشي راحتتر از وجدان آسوده نيست.
به فردا بينديشيد.
اولين سياست و شالوده سياستهاي ديگر بايد رها كردن «ديروز» باشد. اولين ضرورت، آزاد كردن منابع و امكانات از تعهد به حفظ چيزي است كه ديگر تاثير مثبت در عملكرد ندارد و ديگر نتايجي بر آن مترتب نيست. درواقع ساختن فردا ممكن نيست، مگراينكه ما در ابتدا پوست ديروز را بيندازيم و خود را از آن خلاص كنيم. حفظ ديروز همواره كميابترين و ارزشمندترين منابع و امكانات سازمانها و ازهمه مهمتر، توانمندترين افراد سازمان را به مسائل بي نتيجه متعهد مي سازد.
براي كارمندان خود حساب بانكي عاطفه باز كنيد.
اگر در قلب كاركنان خود حساب بانكي عاطفه بگشاييد و در آن ادب و مهرباني، صداقت و وفاي به عهد بيندوزيد، از اين حساب اطمينان و اعتماد برداشت خواهيد كرد.
اصول شش ماده اي پس انداز در حساب بانكي عاطفه
- درك طرف مقابل
- توجه به چيزهاي جزئي
- آشكار كردن توقعات
- اثبات تماميت وجود
- وفاي به عهد
- عذرخواهي خالصانه براي برداشت از حساب.
آمال و هدف داشته باشيد.
هنر حل مشكلات را بياموزيد.
درس اول، دستيابي به اين هنر است كه چگونه با مشكلات بدرستي و به شكل منطقي برخورد كنيد. نبايد از روبرو شدن با مسائلي كه در پيش رو داريد، طفره برويد. قبل از آنكه شرايط غيرقابل كنترل شود، بايد اقدام كنيد.
درس دوم اينكه، همه مشكلات نسبي هستند و بالاخره به پايان مي رسند.
به عنوان درس سوم، مشكلات را به عنوان دارو يا تقويت كننده رشد خود قلمداد كنيد. وقوع بحران را يك موفقيت طلايي براي آزمودن توانايي و قدرت واقعي خود بدانيد. بايد به دنبال فرصتي براي آزمودن تواناييهايتان باشيد، اينكه بتوانيد «آنچه را داريد»، در بوته آزمايش، «آنچه مي خواهيد» قرار دهيد.
با خودتان صادق باشيد.
هرگز مانند مديراني نباشيد كه پس از تصميم گيري، تازه به دنبال يافتن دلايلي براي تصميم خود هستند. هيچگاه عاطفي قضاوت نكنيد تا مجبور نشويد قضاوت و داوري خود را توجيه كنيد. اگر چنين كرديد طبيعتا از تصميمهايي دفاع خواهيدكرد كه آرزو مي كنيد كاش اصلا آن تصميم را نگرفته بوديد.
جرئت كنيد كه جرئت داشته باشيد.
آرزومند انجام سريع كارها نباشيد. به منابع اندك نينديشيد تا قادر به انجام امور بزرگ شويد. به ياد داشته باشيد هر سفري هرچند دراز، روزي با گامهاي كوچكي آغاز شده است و با گذشت زمان و صبر، برگ درخت توت به جامه ابريشمي تبديل مي شود.
شكست را بايد شكست.
بياييد عقيده تان را درباره شكست تغيير دهيد و آن را فرصتي بدانيد كه دگرباره هوشيارتر بينديشيد و به بركت آن مشخص سازيد كه چه مسيري را براي موفقيت بايد درپيش گيريد. تنها راه موفقيت، كاركردن هوشمندانهتر است و پيروزي با اولين قدم آغاز مي شود.
سكوت را بياموزيد.
يك زمان بسته در ابتداي هر روز به خود اختصاص دهيد، زماني كه به ضرورت تمامي ارتباطات شما با دنياي بيرون قطع شود.
فيثاغورث 500 سال قبل از ميلاد مسيح مي گويد: «سكوت را بايد بياموزيد، بگذاريد ذهن آرام شما گوش فرا دهد و جذب كند.»
22 قرن بعد، پاسكال مي گويد: «تمام بدبختيهاي انسان از اين است كه نمي تواند به آرامي و تنهايي در اتاق بنشيند»، در هر روز به طور متوسط 60 هزار فكر مختلف از ذهن هر انساني مي گذرد كه اين رقم براي مديران و افراد پرمشغله بيشتر است.