كاريكلماتور

مشاور شركت بيمه پارسيان

كاريكلماتور

۹۷ بازديد

 

       

                                                                     

 

 

 

  

  • هنوز هم در پي جراح زبردستي مي گردم تا سرنوشت من و تو را به هم پيوند بزند!
  • روزنامه را كه باز كردم. عكس خودم را در ستون گمشده ها ديدم. با شماره تلفني كه پايين آگهي بود. تماس گرفتم ؛ اشغال بود...!

  • سقوط شيرين است، وقتي كه مقصد دل تو باشد!
  • سياستمدار اولين كسي را كه مي كشد احساس خودش است!
  • هيچ فضانوردي زودتر از معتاد به فضا نمي رود!
  • تفاوت ديد و من تو در نمره آن است!
  • وقتي برق از چشمانت مي پرد، فيوز دلم مي سوزد!
  • خانه اي كه از صداقت ساخته مي شود ديوارش دست به انتحار نمي زند!
  • خوش بين پاهاش قطع شد، گفت: خوبه ديگه كسي پا تو كفشم نمي كنه!
  • خون دل مي خورد، گفتند: واي چقدر تو خون آشامي!
  • دلم براش كباب شد؛ نامردي كرد و دلمو خوردش!
  • احساس خود بزرگ بيني كرد، دماغشو عمل كرد!
  • باد هم كلاهبردار قهاري است!
  • «تشنه ام»؛ اين حرف را مردي زد كه در زندان آب خنك مي خورد!
  • جريان برق جريان زندگيش را متوقف كرد.
  • قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سينهايش تغيير نكرده است.
  • پرنده اي كه شكوفه را به اندازه جوجه اش دوست مي دارد عاشق بهار است .
  • بهار با دسته گل انتظار پروانه ها را مي كشد .
  • شب گلهاي رنگارنگ بهاري را همرنگ مي كند .
  • با دسته گلي به شادابي حاصل جمع شكوفه هاي بهاري به استقبالت مي شتابم .
  • غنچه اي كه شكوفا نمي شود بهار را در خود احتكار كرده است.
  • يكي مي گفت: تا آمدم به بهار فكر كنم، گل از گلم شكفت.
  • وقتي كه سريال مي بينم، قلك چشم و ذهنم پر مي شود از سه ريالي!
  • اي كاش، عالم برزخ دور برگردان داشت!
  • وقتي كه اعصابم خط خطي مي شود، دنبال پاك كن مي گردم!
  • نمي دانستم چقد فرصت براي جواني كردن كم است؛ و الا با پيري مبارزه مي كردم!
  • بر خلاف خودروها، در سربالايي ها روشن مي شوم!
  • زمين خاكيترين سياره روي زمين است!
  • هنوز هم در پي جراح زبردستي مي گردم تا سرنوشت من و تو را به هم پيوند بزند!
  • سقوط شيرين است، وقتي كه مقصد دل تو باشد!
  • سياستمدار اولين كسي را كه مي كشد احساسش است!
  • هيچ فضانوردي زودتر از معتاد به فضا نمي رود!
  • تفاوت ديد من و تو در نمره آن است!
  • وقتي برق از چشمانت مي پرد، فيوز دلم مي سوزد!
  • خانه اي كه از صداقت ساخته مي شود ديوارش دست به انتحار نمي زند!
  • با وايتكس، افكار نامعقولم را از ذهنم پاك مي كنم.
  • لبهايم را با نخ بي اعتنايي دوخته ام و چشمانم را روي صداقت كوك زده ام.
  • شير افكارت را براي شستن دستهاي بدبيني باز كن.
  • از ابتداي خلقت، «اقدامات» با وجود دروغين «شانس» به قتل رسيده است.
  • هوا آن قدر سرد بود كه واژه ها بر غار دهانم قنديل بستند.
  • در قفس به روي تمام پرندگان باز است!
  • غم مجموعه خنده‌ام را به سرقت برد!
  • اگر كوته نظري را كنار بگذاريم، عقربه‌هاي ساعت خيلي چيزهاي ديگر را هم به ما نشان مي‌دهند!
  • دلم براي ماهيها مي‌سوزد كه در ايام كودكي نمي‌توانند خاك بازي كنند!
  • چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، بالاترين رقم تلفات از آن لحظات است!
  • يكي از محاسن كاسه سر اين است كه كسي نمي‌تواند افكار آدم را ببيند!
  • باغبان همزمان با شنيدن صداي پاي بهار در گلستان را مي گشايد.
  • باران وقتي از مقابل پرچم رنگين كمان مي گذرد، سرود آسماني سر مي دهد.
  • پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند.
  • آن قدر ميهمان نواز بود كه اجازه ورود همه انگلها را به بدنش صادر كرده بود.
  • پرنده در واپسين دم حيات زمستان، روي درخت عريان، با شكوفه بهاري وعده ديدار دارد.
  • اشكهاي آسمان در برابر اشكهاي من حرفي براي گفتن نداشتند.
  • مي خواست در مصرف عقل صرفه جويي كند، عاشق شد.
  • مي خواست در مصرف زندگي صرفه جويي كند، خودش را دار زد.
  • مي خواست در مصرف انرژي صرفه جويي كند، به خانه آرزوهايش اسباب كشي كرد.
  • مي خواست در مصرف سكوت صرفه جويي كند، به نشانه اعتراض سكوت كرد.
  • مي خواست در مصرف راه صرفه جويي كند، برگشت.
  • از پشت ذره بين، پسرم را «مرد» مي بينم!
  • شب عروسيم همه آمده بودند، جز برق!
  • از بس گوشش تيز بود، كسي با او درگوشي حرف نمي زد!
  • خيلي دلم مي خواهد بدانم كه طول شب يلدا چند متر است!
  • وقتي به حرفهاي شيرينش گوش مي دهم، قند خونم بالا مي رود!
  • براي قلبم دزدگير گذاشتم!
  • تخم مرغ كه مي خورم، مرغها با افاده نگاهم مي كنند!
  • وقتي نيستي چشم ديدن نگاهم را ندارم!
  • سنگ قبر آدم تشريفاتي، سنگين‌تر از بار گناهانش است!
  • زنبور عسل تشنه، شيره تصوير گلي را كه به آب افتاده است مي‌مكد!
  • به افتخار هر لحظه زندگي، ميلياردها ضربان قلب شليك مي‌شود!
  • اگر نيوتن بودم، قوه جاذبه زمين را در فصل برگريزان كشف مي‌كردم!
  • قطره اشكت به قلبم اصابت كرد!
  • پرواز فرصت نمي‌دهد گربه از درخت پرنده بچيند!
  • ضربان قلب حكايتي را كه براي عمر گذشته تعريف كرده، براي عمر نگذشته بازگو مي‌كند!
  • به عقيده پرنده محبوس، آسمان لبريز از پروازهاي بر باد رفته است!
  • گل تشنه در هواي باراني انتظار باغبان را نمي‌كشد!
  • سقوط، جسد پرنده تيرخورده را به راه راست هدايت مي‌كند!
  • قلبم، پرجمعيت‌ترين شهر دنياست!
  • مسافر دو دل فاصله بين مبدأ و مقصد را با جان كندن پشت سر مي‌گذارد.
  • بانوي ماه گردنبندي از ستارگان به گردنش آويخته بود.
  • وقتي كه اتوبوس واحد به ايستگاه انتظار مي رسد، قبول مي كنم كه در نااميدي بسي اميد است.
  • وقتي قلم سر ناسازگاري مي گذارد و كند مي نويسد، سر او را به مدادتراش مي سپارم.
  • وقتي دلم تنگ مي شود، غذاي كمتري مي خورم!
  • اگر انسان تاريخ انقضاي خود را بداند، زودتر از موعد مقرر پلاسيده مي شود!
  • به چيزهايي كه ندارم قناعت مي كنم.
  • وقتي تجربه با «ناكامي» تصادف كرد، سر كوشش شكست.
  • زبانم با كلمات مسابقه دويي ترتيب داد و در پايان واژه ها دست و پا شكسته از خط پايان گذشتند.
  • وقتي مي خواهم بخوابم، فتيله نگاهم را پايين مي كشم.
  • اشكها اسكي سواراني ماهرند كه از پيست زير چشمها شروع مي كنند و از روي گونه ها با مهارت مي پرند و در كنار لبها از خط پايان مي گذرند.
  • وقتي دستش را بريد، رگها گريه كردند.
  • مي‌خواست زمان نگذرد، باتري ساعت را درآورد.
  • آمد گل بكارد، اول گل خورد، بعد دسته گل به آب داد.
  • مي‌خواست با خودش حرف بزند، شماره خانه خودشان را گرفت.
  • چون مي‌خواست تازه باشد، دوباره متولد شد.
  • كسي به سؤالش جواب نمي‌داد، رفت از چراغ راهنما پرسيد.
  • يك عالمه صابون خورد تا به مرز خودكفايي رسيد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد