دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۱ ۷۰ بازديد
ديروز اگر سوخت اي دوست غم برگ و بار من و تو
امروز مي آيد از باغ بوي بهار من و تو
آن جا در آن برزخ سرد در كوچه هاي غم و درد
غير از شب آيا چه مي ديد چشمان تار من و تو؟
ديروز در غربت باغ من بودم و يك چمن داغ
امروز خورشيد در دشت آيينه دار من و تو
غرق غباريم و غربت با من بيا سمت باران
صد جويبار است اينجا در انتظار من و تو
اين فصل فصل من و توست فصل شكوفايي ما
برخيز با گل بخوانيم اينك بهار من و تو
با اين نسيم سحرخيز برخيز اگر جان سپرديم
در باغ مي ماند يا دوست گل يادگار من و تو
چون رود اميدوارم بي تابم و بي قرارم
من مي روم سوي دريا جاي قرار من و تو