پاسخ يك نامه

مشاور شركت بيمه پارسيان

پاسخ يك نامه

۷۶ بازديد
 

تعارف كردي دوستمان داري

در نامه اي

در پاكتي كه به تمبري از

/ آسمان خراشهاي واشنگتن

/ آلوده بود

و تصويري از تو

با لبخند

با پلاكي نقره اي در پارك

مثل يك گاو مقدس در هندوستان خوشبختي

و دو صفحه حرف از « فرانك »



*



اما اينجا

آسمان آبي است

وطن پيراهني تابستاني در بر دارد

و كنار پنجره اي ايستاده است

كه رو به آسمان باز مي شود

اينجا همه خوبند

و بدها اندكند

با اين همه از تو و «فرانك »عاقل ترند

اينجا درخت و آب

پرنده و آفتاب

و ميليونها دست

آسمان را آكنده اند

اينجا هميشه آوازي هست

كه تا كنون نشنيده ايم

و مرتب گلهايي مي شكوفند

كه نامشان

در دائرة المعارف گلها نيست

و بهار با تعجب مي رسد:

خدايا اسم اين گلها چيست؟

اينجا مادران از كوير مي آيند

اما دريا مي زايند

كودكان طوفان مي آفرينند

دختران بهار مي بافند

و پسران براي توسعه ي صبح

/ خورشيد مي افشانند

اينجا هر دريچه

تكرار گشايشي است

به دشت متنوع عشق

وطن سيد بزرگواري است

كه با دستان سبز

چون موجي در سواحل طوفاني

/ حماسه مي خواند

اينجا همه امام را دوست دارند

و امام همه را دوست دارد

پنجره ي چشمهامان را مي گشاييم

با قلبهامان نگاه مي كنيم

و سپس عشق

و سپس رنج و صبر

و خم شدن در خون خويش

و بدينسان

ما براي گسترش عشق

به دنيا مي آييم

و از دنيا مي رويم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد