زمستان قرن بيستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

زمستان قرن بيستم

۶۵ بازديد
 

حجم هندسي مرگبار

گندابي برآمده بر شانه ي زمين

شبحي پر حفره و مخوف

هر حفره ديده بان گرازي

از حرص برخاسته

نعره ي خنده اي كريه

كه آسمان درخت و ترانه را

اشغال كرده است

ولگردي مست و بي سرپرست

جيب بُري مدرن

از نواده هاي « آتاباي »

گرازي با دو نيزه تيز بر پيشاني

كه رد پايش را در همه ي مزرعه ها ديده اند

انباري از براده ي آهن و اتم

كه يك بار در « ناكازاكي » و « هيروشيما » باريد

از آن پس، درختان

از موريانه انباشته مي شوند

و پرندگان معلول به دنيا مي آيند

جُل وزغي بويناك

چسبيده بر جداره سنگها

در حاشيه استراحت مرداب

كه قورباغه هاي همزادش

در كارخانه هاي جهان سوم مدير مي شوند

مترسكي در باغ جهان

كه بوزينه ي كبر بر كتفش مي خندد

شفتالويي كرم خورده

كه به مدد ميخي پولادين

به دكل اهتزاز آويزان است

كرمي كه در خاطرات امپراتوري خويش

/ احساس خوشبختي مي كند

فربهي فلزين

با پهلوهايي بر آمده از چرك و گازوئيل

و چشم چاله هايي

كه آتشدان مخرب را مي پايد

و با دهاني آتشفشاني

كوره هاي آتش و مرگ را مي دمد

افعي خوش خط و خال

فرو رفته در مرداب آز و ابتذال

/ زمستان رو به زوال

غولي با بارهاي هول

كه در كوچه هاي زندگي و شاليزار

در كوچه هاي مكاشفه و معدن

در كوچه هاي مدرسه و لبخند

به ناهنگام ارابه مرگ مي راند

زالويي مسلح

به پيچيده ترين سلاحهاي مكنده

گرگي

با حفظ خصلت همه ي جانوران درنده

هيتلرمآبي در هيئت گوريل

كه اهلي ترين نوعش را

/ در جنگلهاي آمازون ديده اند

موش صفت و آزمند

/ كه از نعل خر مرده هم نمي گذرد

فريبنده تر از شيطان نخستين

بي خداتر از فرعون

آتش افروزتر از نمرود



*



و امروز باز نشسته اي فرتوت

در پاركهاي سرانجام

از كار افتاده اي مستأصل

كه خميدگي قامت وحشتناكش را

با عصايي جبران مي كند

من از اهالي جهان سومم

و با تو با زبان تفنگ سخن مي گويم

فردا را روشنتر از سحر حدس مي زنم

كه خنده دار تر از مرگ نمرود

به نيش پشه اي فرو خواهي ريخت

من رد پاي فروردين را ديدم

بر شانه هاي برفي تو مي رفت

و اكنون

در فكر پرنده اي هستم

كه از آسمان سبز مي آيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد