دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۱ ۷۴ بازديد
تا بودي
آماج تهمت ها بود
روح نازك تو
چه بي شرمانه تو را شكستند
پي برگچه ي تكيده
/ بر تارك اندوه
خاتون ما
اي بلا دريده كه بر خاك خفتي
در سوگ تو
با شبنم محزون غروب شهريور گريستم
من درد را
/ گواهي مي دهم
من خانه ام
/ آن سوي درد تو بود
من همسايه ي دردهاي تو بودم
من ديده را به ياد معصوميت تو
/ تر مي كنم
هنگام كه
/ با تو آمدگان
/ شب را به شادي سحر مي كردند
اي زخمي ملامت خودخواهان
خاتون رنج
بانوي عاطفه
بانوي خوب
تو از قبيله گمنامان بودي…
*
براي ما
اي از عشيره ي نادران
هميشه حرفها
/ ناتمام خواهد ماند