تدفين مادربزرگ

مشاور شركت بيمه پارسيان

تدفين مادربزرگ

۷۲ بازديد
 

با آخرين نفس

بوي غريب پرسش فردا را

/ در خانه ريخت

آنگاه بي درنگ

مادربزرگ من

در جامه اي به رنگ سرانجام

/ پيچيده شد

بوي كبود مرگ

ما را احاطه كرد

مادر بزرگ من

با گيسوان نقره اي بي فروغ خويش

سطح كبود و سربي تابوت سرد را

/ پوشانده بود

ما چند لحظه اي

در كوچه هاي سردِ سرانجام خويشتن

در ترس و اضطراب

/ فرو مانديم

چندان عميق كه گفتي

/ دنيا

تا لحظه اي دگر

/ تعطيل مي شود

اما دريغ

اي كاش « عاقبت »

/ يك جاده بود

يك جاده ي بلند كه هر روز

ما عابران گيج و مقصّر

از روي احتياج در او گام مي زديم



*



او را چنان كه گفت

با يك كفن به خاك سپرديم

اما وقتي كه آمديم به خانه

حرص و ولع

روي شعور برگ و درخت آرميده بود

و حس ظالمانه ي تقسيم

/ جان مي گرفت

در لحظه هاي آخر اندوه

اشياء هر كدام

يك برگ از وصيت او شد

كم كم

مادربزرگ و مرگ فراموش مي شوند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد