گالش

مشاور شركت بيمه پارسيان

گالش

۶۸ بازديد
 

من مست لحظه هاي بي رياي توأم

/ گالش!

آن دور ها با كه آميختي

كه نسترن

با اشاره دستها ي تو مي شكفد

آي گالش

بر پهنه ي كدام دامنه خوابيدي

كه اين سان

به بوي كوه آغشته اي

و در زلال كدام چشمه

/ وضو مي سازي

و در سايه ي كدام درخت

/ نماز مي گذاري

/ كه مثل آينه صافي

تو بيقرار كدام نگاهي

و نشئه كدام صدايي

كه به يك لحظه ي آن

/ تمام رمه ات را خواهي بخشيد

آي گالش

/ اي صبور سترگ

از دم تو تحمل ايوب مي وزد

با ما بگو

/ آويشن كدام بهار

/ در سبد دستهاي تو گل ريخت؟

و رازيا نه ي وحشي را

/ كدام دست لطف

/ از بالاي

/ بلند

/ تو

/ آويخت؟

عرق سبز كدام دره

/ نثار پاكي پاهايت شد؟

كه اين سان

/ معطر و بلند مي رويي

مثل غروب عميقي گالش!

/ با ما بگو

/ وقتي در نماز مي ايستي

پشت حصار ترس هجوم گرگ

/ چه مي كاري؟

و رمه ات را

/ در امنيت كدام بيابان

/ به چرا مي فرستي

وقتي كه در تصور يك كوچ

/ قدم مي گذاري

در خورجينت چه داري

جز ريسه هاي معطر ايمان

/ و خنجري


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد