پندار نيك

مشاور شركت بيمه پارسيان

پندار نيك

۷۳ بازديد
 

در لحظه هاي تزلزل و تنهايي

وقتي بيايي

دست من از وسعت بر مي خيزد

و نگاهم

/ بي اندكي قناعت

/ زمين را مي گيرد

آه خدايا

/ وقتي بيايي

/ چگونه در مقابل تو، اي واي

براي كدام معصيت به بار نشسته

/ افسوسمند سجده كنم

دريغا

/ از تو به جز نامي

/ هيچ نمي دانم

از اين پنجره

/ كه پيش روي من نشانده اي

/ يك شب به خانه من بيا

خدا!

/ دل سرما زده ام را

در قطيفه اي از نو ر بپوشان

ديشب يك سبد

پر سياوشان از باغ تو چيدم

و براي اين دل مسموم جوشاندم

تا بيايي.

اينجا روح مجروح تنهاست

تنهاتر از تنهايي، بي پناهي

اينجا نه اينكه تو نيستي

اينجا من كورم

يك شب به خانه من بيا

براي تو

/ طاق نصرتي از بهار مي بندم

/ و اتاقم را

با آويختن فانوس هاي روشن

/ آسماني مي كنم

و برايت

/ فرشي مي بافم از گل ياس

و دل مغرورم را مي شكنم

با تيشه اي كه تو به من خواهي داد

يك شب

/ از اين دريچه بيا

تنم را

/ در چشمه نور مي شويم

/ برهنه تر از آب

/ از پله ها بالا مي آيم

/ آنگاه در برابر تو خواهم مرد

كي مي آيي

/ امشب هواي چشم من باراني است

دلم را مي خواهم

در هواي باراني

پيش تو جا بگذارم

زير همان درخت

/ كه پيغمبرانت شنيدند

/ روي بافه اي از شبنم و اشك

اي نور نور

چگونه مي توان رو به روي تو ايستاد

بي آنكه سايه اي

/ سنگينمان كند

بيا و مرا

/ با عشقي ابدي هم آشيان كن


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد