ميرزا و جنگل

مشاور شركت بيمه پارسيان

ميرزا و جنگل

۷۰ بازديد
 

جنگل از خواب زمستاني برخواسته است

با تاك هاي بزرگ « كرزال »

و شاخه هاي ريشه اي « كرچل »

و ما را با آسماني سبز

/ به دوستي مي خواند

آي ميرزا

/ جنگل همواره، تو را به ذكر مي خواند

جنگل سبزينه بكري است

/ كه بي هيچ واسطه

/ در هر بهار تو را مي زايد

چون نام تو

/ با رويش و شكفتن دائم

/ در ذات جنگل است

جنگل به نام تو مي رويد

جنگل به نام تو مي روياند

در فصل رستن و رستن

/ جنگل قيامت است

درختان به غرور بر مي خيزند

/ سرود مي خوانند:

«جنگل همزاد مرد مقدسي است

/ كه دلداده آفتاب بود

/ و براي كشتن شب

/ شمشير شب شكن برآورد»

آي ميرزا

/ در جستجوي تو

/ از باريكه شمشادهاي مقابل رفتم

/ و رد پاي تو را جستم

/ ديدم كه رد اسب تو پيداست

بي شك

/ سواري از اينجا گذشته است

ديدم كه شاخه خميده بيدي

رد تو را مي بوسيد

به برق سم راهوار تو

/ سوگند مي خورم

/ جنگل از آن توست

آي ميرزا

/ جنگل

/ وسعت پيوسته سبز سپيدارهاست

و سايه ها

/ ياد آور خستگي توست

/ كه كسالت خنجر نارفيقان را

/ در سايه بلوط پير تكاندي

زان پس بلوط ها

/ در هر بهار

/ به ياد تو خون گريه مي كنند

سرو را ديدي

/ ايستادگي اقتضاي وجود اوست

اما من

/ سروي را در جنگل مي شناسم

كه به احترام نام تو

/ با تواضع به خاك افتاد

من در ستايش تو و جنگل مرددم

جنگل به حد شرافت تو زيباست

و تو به اندازه زيبايي جنگل

/ مردي

تا منتهاي جنگل

/ دنبال رد تو بودم

جنگل تمام شد

/ رد تو ناتمام

جنگل تمام شد

جنگل ميان عباي تو گم شد

و رد پاي تو تا دورتر ستاره فرارفت


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد