جنگل از خواب زمستاني برخواسته است
با تاك هاي بزرگ « كرزال »
و شاخه هاي ريشه اي « كرچل »
و ما را با آسماني سبز
/ به دوستي مي خواند
آي ميرزا
/ جنگل همواره، تو را به ذكر مي خواند
جنگل سبزينه بكري است
/ كه بي هيچ واسطه
/ در هر بهار تو را مي زايد
چون نام تو
/ با رويش و شكفتن دائم
/ در ذات جنگل است
جنگل به نام تو مي رويد
جنگل به نام تو مي روياند
در فصل رستن و رستن
/ جنگل قيامت است
درختان به غرور بر مي خيزند
/ سرود مي خوانند:
«جنگل همزاد مرد مقدسي است
/ كه دلداده آفتاب بود
/ و براي كشتن شب
/ شمشير شب شكن برآورد»
آي ميرزا
/ در جستجوي تو
/ از باريكه شمشادهاي مقابل رفتم
/ و رد پاي تو را جستم
/ ديدم كه رد اسب تو پيداست
بي شك
/ سواري از اينجا گذشته است
ديدم كه شاخه خميده بيدي
رد تو را مي بوسيد
به برق سم راهوار تو
/ سوگند مي خورم
/ جنگل از آن توست
آي ميرزا
/ جنگل
/ وسعت پيوسته سبز سپيدارهاست
و سايه ها
/ ياد آور خستگي توست
/ كه كسالت خنجر نارفيقان را
/ در سايه بلوط پير تكاندي
زان پس بلوط ها
/ در هر بهار
/ به ياد تو خون گريه مي كنند
سرو را ديدي
/ ايستادگي اقتضاي وجود اوست
اما من
/ سروي را در جنگل مي شناسم
كه به احترام نام تو
/ با تواضع به خاك افتاد
من در ستايش تو و جنگل مرددم
جنگل به حد شرافت تو زيباست
و تو به اندازه زيبايي جنگل
/ مردي
تا منتهاي جنگل
/ دنبال رد تو بودم
جنگل تمام شد
/ رد تو ناتمام
جنگل تمام شد
جنگل ميان عباي تو گم شد
و رد پاي تو تا دورتر ستاره فرارفت
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۷۰ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد