صبح انعكاس لبخند توست

مشاور شركت بيمه پارسيان

صبح انعكاس لبخند توست

۵۵ بازديد
 

زمين اگر برابر كهكشان تكرار شود

حجم حقيري است

كه گنجايش بلندي تو را نخواهد داشت

قلمرو نگاه تو دورتر از پيداست

و چشمان تو معبدي

/ كه ابرها نماز باران را در آن سجده مي كنند

اين را فرشته ها حتي مي دانند

كه نيمي از تو هنوز

/ نا مكشوف مانده است

از خلأ نامعلوم تري

دستهايي كه با نيت مكاشفه

/ در تو سفر كردند

حيران

/ در شيب جمجمه ايستادند

تو آن اشاره اي كه بر براق طوفان نشسته اي

تو آن انعطافي

/ كه پيشاپيش باران مي روي

آن كس كه تو را نسرايد

/ بيمار است

زمين

بي تو تاول معلقي است

بر سينه ي آسمان

و خورشيد، اگر چه بزرگ است

هنوز كوچك است

اگر با جبين تو برابر باشد

دنباله تو

/ جنگل خورشيد است

شايد فقط

/ خاك نامعلوم قيامت

/ ظرفيت تو را دارد

زمين اگر چشم داشت

/ بزرگواري تو اين سان غريب نمي ماند

هيچ جرأتي جز قلب تو نسوخت

سپيد تر از سپيده

/ بر شقيقه ي صبح ايستاده اي

و از جيب خويش

/ خورشيد مي پراكني

اي معنويت نا محدود

/ زود است حتي در زمين

/ نام تو برده شود



*



زمين فقط

پنج تابستان به عدالت تن داد

و سبزي اين سالها

/ تتمه ي آن جويبار بزرگ است

كه از چشمه ي ناپيدايي جوشيد

و گر نه خاك را

/ بي تو جرأت آباداني نيست

تو را با ديدني هاي مأنوس مي سنجم

من اگر مي دانستم

/ پشت آسمان چيست

/ تو هماني

تو آن بهار ناتمامي

كه زمين عقيم

/ ديگر هيچ گاه

به اين تجربت سبز تن نداد

آن يك بار نيز

/ در ظرف تنگ او نگنجيدي

شب و روز

/ بي قراري پلكهاي توست

و گر نه خورشيد

/ به نور افشاني خود اميدوار است

صبح

/ انعكاس لبخند توست

كه دم مرگ به جاي آوردي

آن قسمت از زمين

/ كه نام تو را نبرد

/ يخبندان است

اي پهناوري كه

/ عشق و شمشير را

/ به يك بستر آوردي

دنيا نمي تواند بداند

/ كه تو كيستي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد