زخم آفتاب

مشاور شركت بيمه پارسيان

زخم آفتاب

۶۲ بازديد
 

در رطوبت چندش آور نفس

درخت وسوسه پا گرفت

در سايه ي درخت وسوسه، جمعي

/ پيمان به قتل آفتاب بستند

شمشير را

مكاره اي با دست هاي هوس

/ صيقل داد

و لبخند را به عادت هديه

/ به ابليس بخشيد

چشم نفاق

/ به بيعت قدرت رفت

و در حمايت عشيره شيطان

/ در جلوه ي فريبنده سراب

/ نفس را اميد حكومت داد

از بستر كبود وسوسه برخاست

/ و دشنه ي ابليس را حمايل خود كرد

شتاب نفس

/ جذب گامهاي حقيرش شد

و او را تا خانه آفتاب

بي لحظه اي تعقل راند

شب از شقاوت او لرزيد

از پيچ كوچه ها گذشت با لبخند

و نخوت اسلاف خويش را

/ در چهره بازي مي داد

آمد

/ در پشت او

/ و ركوع به ريا برد

آفتاب نماز حادثه مي خواند

/ ناگاه دست حرامي

/ با بغض وسوسه چرخيد

با خنجرش

/ فرق منور خورشيد را شكافت

زمين ايستاد

/ در احتياج حجت مي سوخت

و ترس ويراني

/ بر خاك مي گذشت

و آسمان تا صبح مي گريست

آفتاب

/ اين زخم را به تفاخر سرود و رفت

اما

شمايل موزون نخلهاي نيايش

/ در سوگ او فرسود

و نخلستان

/ در انتظار بخشش آن دو دست بزرگ

/ هنوز هم گريه مي كند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد