اي ايستاده در چمن آفتابي معلوم
وطن من!
/ اي توانا ترين مظلوم
تو را دوست مي دارم!
اي آفتاب شمايل دريا دل
و مر گ در كنار تو زندگي است
اي منظومه ي نفيس غم و لبخند
/ اي فروتن نيرومند!
ايستاده ايم در كنار تو سبز و سر بلند
دنيا دوزخ اشباح هولناك است
و تو آن درخت گردوي كهنسالي
و بيش از آنكه من خوف تبر را نگرانم
/ تو ايستاده اي
بگذار گريه كنم
نه براي تو
/ كه عشق و عقل در تو آشتي كرده اند
/ كه دستهاي تو سبز است
/ و آسمان تو آبي
و پسران تو
مردان نيايش و شمشيرند
و مادران صبوري داري
و پدراني به غايت جرأتمند
و جنگلهايي درنهايت سبزي و ايستادگي
و درياهايي
با جبروت عشق هماهنگ
نه براي تو
كه نام خيابانهايت را شهيدان برگزيده اند
دوست دارم تو را
آنگونه كه عشق را
/ دريا را
/ آفتاب را
كي مي توان از سادگي تو گفت
و هم
/ به دريافت خرمهره «نوبل» نايل آمد
من فرزند مظلوم توام
نه پاپيون مي زنم
و نه پيپ مي كشم
مثل تو ساده
/ كه هيچ كنفرانس رسمي او را نمي پذيرد
و شعر من
/ عربده ي جانوري نيست
كه از كثرت استعمال « ماري جوآنا »
/ دهان باز كرده باشد
بلكه زمزمه اي است
/ كه مظلوميت تو مرا آموخته
تو مظلوم سترگي
/ و نه ضعيفه اي كه
/ پيراهنش را دريده باشند
و من، آري من
/ براي « بلقيس » قصيده نمي گويم
اي شير زهره بي باك
/ بگذار گريه كنم
/ نه براي تو
/ كه پايان بي قراري تو پايان زمين است
و در خنكاي گلدسته هاي تو
/ انسان به پرواز پي مي برد
اي مجمع الجزاير گلها ، خوبي ها !
اي مظلوم مجروح
/ از جنگل، دستمالي خواهم ساخت
/ تا بر زخم تو گذارم
و دنيا را مي گويم
تا از تو بياموزد ايستادن را
اين سان كه تو از دهليزهاي عقيم
سر برآوردي سبز و صنوبروار
/ اي بهار استوار
ستارگان گواه روشنان تواند
اي اقيانوس مواج عاطفه و خشونت
دنيا به عشق محتاج است و نمي داند
بگذار گريه كنم
/ نه براي تو
/ كه وقتي مرگ
/ از آسمان حادثه مي بارد
تو جانب عشق را مي گيري
اي كشتزار حاصل خيز
در باغهاي تو خون
/ گل سرخ مي شود
و كالوخ گندناك
/ در تو معطر شد و سنبله بست
شگفتا چگونه آب و عطش را دوست بدارم
اي شكيباي شكوهمند
چندين تابستان است
/ كه در خون و آفتاب مي رقصي
كجاي زمين از توعاشق تر است
اي چشم انداز روشن خدا
در كجاي جهان
اين همه پنجره براي تنفس باز شده است
من از تو بر نمي گردم تا بميرم
وقتي خدا رحمت بي منتهاش باريدن مي گيرد
مي گويم شايد
/ از تو تشنه تر نيافته است
تو را دوست مي دارم
و بهشت زهرايت را
/ كه آبروي زمين است
و ميدان هاي تو
كه تراكم اعتراض را حوصله كردند
و پشت بامهاي تو كه مهربان شدند
/ تا من « كوكتل مولوتف » بسازم
و درختهاي تو كه مرا استتار كردند
و مسجد هاي تو
/كه مرا به دريا مربوط كردند
اي آبي سيال
/ چقدر به اقيانوس مي ماني
براي تو و به خاطر تو
/ اي پهلوان فروتن
خدا چقدر مهرباني اش را وسعت داد
در دورهاي كوير طبس
/ آن اتفاق
/ يادت هست
نه من بودم و نه هيچ كس
/خدا بود و گرد باد
بگذار گريه كنم
نه براي تو
نه نه نه! بل براي عاطفه اي كه نيست
و دنيايي كه
/ انجمن حمايت از حيوانات دارد
اما انسان
/ پا برهنه و عريان مي دود
/ و در زكام دفن مي شود
براي دنيايي كه زيست شناسان رمانتيكش
/ سوگوار انقراض نسل دايناسورند
دنيايي كه در حمايت از نوع خويش
/ گاو شده است
بگذار گريه كنم
براي انسان ۱۳۵
انسان نيم دايره
انسان لوزي
انسان كج و معوج
انسان واژگون
و انساني كه
/ در بزرگداشت جنايت هورا مي كشد
و سقوط را
با همان لبخندي كه بر سرسره مي نشيند
/ جاهل است
انساني كه
/ راه كوره هاي مريخ را شناخته است
/ اما هنوز
/ كوچه هاي دلش را نمي شناسد
براي دنيايي كه
/ با « واليوم» به خواب مي رود
و در مه غليظي از نسيان
/ دست و پا مي زند
دنيايي كه چند صد سال پيش
/ قلب خود را
در سطل زباله « كاپيتاليسم » قي كرده است
در اين برهوت غول پرور
وطن من آه اي پوپك مؤدب
مظلوميت تو اجتناب ناپذير است
*
اي رويين تن متواضع
اي متواضع رويين تن
اين ميزبان امام
اي پورياي ولي
اي طيّب، اي وطن من!
درختان با اشاره باد
بر طبل جنگل سبز مي كوبند
كباده بكش
علي را بخوان
صلوات بفرست!
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۶۸ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد