دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۶۱ بازديد
اي وطن من اي عشق
/ اي ازدحام درد
جان من از بي دردي
/ درد مي كند
زين پيش هر چه بوده ام
/ عاشق نبوده ام
اي اجتناب ناپذير
/ بايد تو را سرشار بود
/به قدر آفتاب
تو را بايد
/ بي ذره اي تعقيد نوشت
دريغا بي تو بودن
/ چشم را از ديدن بر مي گيرد
و دل تنبل من
/ در نهاد مي ميرد
اي از من دورتر
مثل آسمان و زمين
ايستاده ام
/ با روحي سرگردان
در فاصله ي آفتاب و لجن
/ آه اي دل من
اي آب ته نشين شده در من
مگر به سيلاب بپيوندي
من از سكوت مي آيم
/ از تاريك
/ از خالي، از خشكسالي
من از عاقبت بيهودگي مي آيم
اي وطن من، اي عشق
/ مرا به تماشاي طوفان
/ مشتاق كن
من تنهايم
/ مي آيم
/ و باقي مانده ي خويش را
/ با تو تقسيم ميكنم