در كوچه هاي گريه و هيچ

مشاور شركت بيمه پارسيان

در كوچه هاي گريه و هيچ

۶۱ بازديد
 

اي وطن من اي عشق

/ اي ازدحام درد

جان من از بي دردي

/ درد مي كند

زين پيش هر چه بوده ام

/ عاشق نبوده ام

اي اجتناب ناپذير

/ بايد تو را سرشار بود

/به قدر آفتاب

تو را بايد

/ بي ذره اي تعقيد نوشت

دريغا بي تو بودن

/ چشم را از ديدن بر مي گيرد

و دل تنبل من

/ در نهاد مي ميرد

اي از من دورتر

مثل آسمان و زمين

ايستاده ام

/ با روحي سرگردان

در فاصله ي آفتاب و لجن

/ آه اي دل من

اي آب ته نشين شده در من

مگر به سيلاب بپيوندي

من از سكوت مي آيم

/ از تاريك

/ از خالي، از خشكسالي

من از عاقبت بيهودگي مي آيم

اي وطن من، اي عشق

/ مرا به تماشاي طوفان

/ مشتاق كن

من تنهايم

/ مي آيم

/ و باقي مانده ي خويش را

/ با تو تقسيم ميكنم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد