در حاشيه يادهايت

مشاور شركت بيمه پارسيان

در حاشيه يادهايت

۷۴ بازديد
 

تو مثل ستاره

/ پر از تازگي بودي و نور

و در دستت انگشتري بود از عشق

و پاكيزه مثل درختي

/ كه از جنگل ابر برگشته باشد

سر آغاز تو

/ مثل يك غنچه سرشار پاكي

/ زمين روشني تو را حدس مي زد

تو بودي هوا روشني پخش مي كرد

و من

/ هر گلي را كه مي ديدم از

/ دستهاي تو آغاز مي شد

و آبي كه بيشه ي دور مي آمد آرام

/ بوي تو را داشت

من از ابتداي تو فهميده بودم

/ كه يك روز خورشيد را خواهي آورد



*



دريغا تو رفتي!

هراسي ندارم، مهم نيست اي دوست

خدا دستهاي تو را

/ منتشر كرد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد