دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۶۸ بازديد
تو از شكوفه پري از بهار لبريزي
تو سرو سبز تني با خزان نمي ريزي
تو آفتاب بلندي ز عشق سرشاري
تو در خالي اين شب ستاره مي ريزي
تمام خانه پر از نور ناب خواهد شد
اگر به صبحدم اي آفتاب برخيزي
شبي كه مرگ مي آيد به قصد كوچه ي عشق
چو بال شوق ز بالاي ما مي آويزي
بهار با تو درختي است بي نهايت سبز
دريغ و درد از اين بادهاي پاييزي
شبي چو ابر بيا تا به باغ خاطر من
چنان كه با همه ي جان من در آميزي