دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۶۱ بازديد
همزمان با صبح
چشم خورشيدي تو
/ جهت پنجره را مي كاود
دشت روشن شده از روشني رخسارت
/ ابر بيداري در غربت ما مي بارد
بال اگر ذوق پريدن دارد
صبح اگر ميل دميدن دارد
باغ اگر سبزتر از سبز آمد
بركت آب زلالي است
/ كه از چشم ترت مي بارد
باغ بيدار است
باغبان با تپش قلب تو اين مزرعه را
/ سرخ تر مي كارد
بي گمان ماه كف دست تو را مي بوسد
ور نه در سايه ي طولاني شب،
/ شب چه وحشتناك است!
اي كه امكان بهار و آبي
بي اشارات دو چشم تو زمين مي پوسد!
تو چناني كه بهار
/ از دم گرم تو بر مي خيزد!