ميزبانان به دعوت باطل رفتند
/ ميزبانان به بيعت آذوقه
دلقكي بر شمشير خليفه مي رقصيد
پريشاني در كوفه فراوان بود
قوس قامت بيهودگان
/ به التزام تملق، حيات داشت
چشمان سمج خدا ناپرستان
/ به پايداري شب اصرار داشت
ميزبانان موافق
ميزبانان منافق
نان بيعت را تبليغ مي كردند
هفتاد و دو آفتاب
/ به ادامه انتشار كهكشان
/ از روشنان مشرق عشق
/ بر آمدند
در گذرگاه حادثه ايستادند
پيراهن خستگي را
/ با بلند نيزه دريدند
پيش هجوم آنان
سينه دريدند
/ هفتاد و دو آفتاب از ايمان
كه قوم زمين
/ در قيامشان نشسته بود
فرومايگان
/ دست تقلب را
/ در برابر شتابناكي ايشان گشودند
اينان به اعتماد خدا
به اعتصام خويش نماز بردند
*
بايد به آن قبيله دشنام داد
كه در راحت سايه نشستند
و امان شكفتن در خويش را كشتند
بايد به آن طايفه پشت كرد
/ كه دل خورشيد را شكستند
*
كدام صميميت
/ به انتشار مظلوميت شما دست زد
كه هنوز هم
/ طوفان از زمين
/ به ناله مي گذرد
و ابر سوگواري
/ بر آن سايه مي اندازد
آه اي بزرگواران، ياران
/ عطش ناپيداي شما را
/ هزار اقيانوس به تمنا نشسته است
اي پرندگان افق هاي دور از چشم
گوش من
/ صداي بالهاتان را شنيد
آيا جز به تحير
/ چگونه مي توان در شما درنگ كرد
مثل جنگل خدا
/ وقتي شما را بريدند
زمين عطشناك پايين
زير معنويت خونتان روئيد
و افق به مرتبه ظهور آمد
اسب سحر شيهه اي كشيد
هفتاد و دو آفتاب
/ از جنگل نيزه بر آمد
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۷۶ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد