آمد به دستگيري اين باغ

مشاور شركت بيمه پارسيان

آمد به دستگيري اين باغ

۷۰ بازديد
 

برزيگر قديمي اين دشت

وقتي كه كشت را به خطر ديد

در باغ بذر حادثه افشاند

گاه سفر به غربت تبعيد



اين كاروان براي رسيدن

يك چند بي بهانه سفر كرد

بي ماهتاب روشن رويش

خون خورد و بي سپيده سحر كرد



اين باغ بي حضور قدومش

يك چند بي شكوفه به سر برد

گاهي كه گاه رويش گل بود

ديديم واي تيشه به سر خورد



يك روز بعد همهمه ي آب

در باغ دار حادثه روييد

در دشت باد فاجعه مي خواند:

اين راه را سواره بپوييد



آمد صداي مرد سواري

از منتهاي خشم بيابان

اي تشنگان جرعه ي آغاز

در چشم او نهان شده باران



اي تشنگان هزاره ي باران!

آيينه را غبار بشوييم

پيغام آب را به سواران

در روزنه هاي بدرقه گوييم



آمد به دستگيري اين باغ

آميخت با سيلقه ي باران

در زمهرير بهمن آن سال

گل كاشت پا به پاي بهاران


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد