من نبودم
/ مادرم يتيم شد
من نبودم
/ درختان، بي شكوفه نشستند
من نبودم
/ گنجشكها برگ و بارشان را بستند
/ و از بهار گذشتند
من نبودم
/ نارنج ها از درخت به زير افتادند
انجيرها از تراكم درد تركيدند
ارباب صبحانه اي لذيذ از انجير خورد
مادرم گفت:
/ اي كاش گرگها مرا مي بردند
/ اي كاش گرگها مرامي خوردند
من نبودم
/ مادرم يتيم شد
هيمه هاي نيم سوخته
/ « كله چال » را از آتش مي انباشتند
و ارباب كاهني بود
/ كه با هيمه هاي نيم سوخته
/ به تأديب مادرم بر مي خاست
ارباب كاهني بود
/ كه سرنوشت مادرم را پيشگويي مي كرد
و « ملوك » نانجيب زاده
/ كه خلوت ارباب را پر مي كرد
آب را بر خاكستر مي ريخت
مادرم غذاي خاكستري مي خورد
و بچه هاي خاكستري به دنيا مي آورد
لاك پشتهاي مزرعه مرا مي شناسند
من بر بالشي از علف مي خوابيدم
قورباغه ها برايم لالايي مي خواندند
مادرم از مزرعه كه برمي گشت
سبدش از دوبيتي سرريز بود
*
چندي موبمجم اين بند پييه
چندي پيدا كنم شمشاد نييه
شمشاد ني مره صدا ندينه
اوني كه موخينم خدا ندينه
*
براي رفوي پيراهنهاي پاره ي ما
دوبيتي و اشك كافي بود
سوزن كه به دستش مي رفت
نه، بر جگرم مي رفت
كي مي توانستم گريه كنم
كيومرث خان مي گفت:
دهانت را ببند
آيا آسمان به زمين آمده است
ما كه چيزي احساس نمي كنيم
بالش من سنگين بود از اشكهاي من
با گوشه ي زمخت لحافم
اشكهايم رامي ستردم
بر دامن مادرم اگر گندم مي پاشيدم
سبز مي شد
از بس گريسته بود
آسمان تنها دوست مادرم بود
مادرم ساده و سبز مثل « ولگان » بود
من شعرهاي نا سروده ي مادرم را مي گويم
من با « آمير گته يا » خوابيدم
من با « آمير گته يا » شير خوردم
من با « آمير گته يا » گريه كردم
/ من نبودم
/ من شاعر نبودم
/ مادر يتيم شد
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۶۸ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد