دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۷۷ بازديد
عاشورا
شاعر : كمپاني
هزار حيف نبودم به روز عاشورا
كه يارى تو كنم من بروز عاشورا
ولى تلافى آن مىكنم به صبح و مساء
لاندبنك فى كل حال يا جدا
تو كشته گشتى و بس رخنهها به ايمان شد
هزار حيف تنت پايمال اسبان شد
سر منير تو اندر تنور، مهمان شد
لاندبنك فى كل حال يا جدا
افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم
از دوست بمانديم و به مطلب نرسيديم
بس سعى نموديم كه به بينيم رخ دوست
جانها به لب آمد، رخ دلدار نديديم
اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن
كه از هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن
بس ظلم بديديم و بى طعنه شنيديم
شمشير كجت، راست كند قامت دين را
هم قامت ما را كه ز هجر تو خميديم
شاها ز فقيران درت روى مگردان
بر در گهت افتاده به صد گونه اميدى