نزديك مغرب است

مشاور شركت بيمه پارسيان

نزديك مغرب است

۷۵ بازديد

نزديك مغرب است

شاعر : علي اكبر لطيفيان

نزديك مغرب است خدايا چه مي شود؟
كشتي شكست خورده دريا چه مي شود؟

از لاله هاي خون جراحات زخم عشق
مقتل ز عمق فاجعه درياچه مي شود

با چكمه هاي بند نبسته رسيده شمر
با زخمهاي سينه بابا چه مي شود

قاتل ز بس بريد از نفس فتاد
اي سر بريده بعد تو با ما چه مي شود

نزديك مغرب است چه باد مخالفي
نزديك مغرب است ندا داد هاتفي :

اي كشته فتاده به صحرا حسين من
اي ميوه رسيده زهرا حسين من

آن كهنه پيرهن كه خودم بافتم چه شد
اي باني قيامت كبرا حسين من

يادش به خير شانه زدن هاي موي تو
اي صاحب شفاعت عظما حسين من

چشمت زدند عاقبت اين هرزه چشم
قرباني حسادت دنيا حسين من

مغرب شد و گذشت وَ حالا شب آمده
بعد از تمام حادثه ها زينب آمده

زينب رسيد و خاطره ها را مرور كرد
از بين نيزه هاي شكسته عبور كرد

آهي كشيد و گفت «أأنت اخي»حسين
اينجا گريز روضه ي ما جفت و جور كرد

بشنيد يا «اخي اليً»صبور باش
دل را به امر حنجر پاره صبور كرد

در آخرين دقايق گودال قتلگاه
هر نيزه اي به گونه اي عرض حضور كرد

قلب ز شعله دلخورش آتش گرفته است
ناگاه ديد چادرش آتش گرفته است


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد