يك عصر

مشاور شركت بيمه پارسيان

يك عصر

۶۷ بازديد

يك عصر

شاعر : نادر حسيني

دوباره ضربه ي سيلي نشست بر رويي
به تازيانه كشيدند باز ، بازويي

اگر چه هيچ دري وا نشد، ولي آن روز
به جاي ميخ به نيزه زدند ، پهلويي

شنيده ايم كه يك عصر پاي يك خيمه
به دست باد پريشان شده است ، گيسويي

شنيده ايم كه يك ظهر روي يك نيزه
بدون آب جوانه زده است ،شب بويي

و ماجرا كه به اينجاي كار ختم نشد
چقدر زخم زبانها شنيد ، بانويي

تمام دغدغه ي من زماجرا اين است
كه خم نگشت در آن روز هيچ ابرويي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد