سيزده بار
شاعر : سعيد توفيقي
ساحل بحر كرم پُر موج است
ميل سيمرغ بقا بر اوج است
علم اعداد رياضــي برگشت
عدد سيزده امشب زوج است
سيــزده بار حزينـــم امشب
با غم و غصه عجينم امشب
به خود عشق قسم ، دلشده ي
سيزده سالــه ترينــم امشب
سيزده بار زخود رستم من
سيزده مرتبــه سرمستم من
سيزده بار به آقا سوگنــد
قاسم ابن الحسني هستم من
سيـــزده بار دلــم در محــن است
تا سحر ذكر دلم يا حسن است
آن شهيدي كه شب روضه ي اوست
سيزده ساله ترين بي كفن است
گر مسلمان امام حسنيــد
سائل لطف مدام حسنيد
سيزده بار بگوئيد حسين
تا بفهمند غــلام حسنيد
سيزده حجــله بنا بگذاريــد
سـيزده بـار حـنـا بـگذاريد
سفره ي عقد بچينيد و در آن
قـاب عكس شهدا بگذاريد
سيزده بار حسينـــي بشــويد
بر بلا شـــاهد عيني بشويد
حال كه رخصت گريه داريد
فاتحه خوان خُميني بشويد
ياد از پير جماران بكنيد
سيزده مــوي پريشان بكنيد
سر دهيد اشهد انّ قاسم
خويش را باز مسلمان بكنيد
سيزده بار ز خود پر بكشيد
سيزده جام بلا سر بكشيد
ياد از حجله قاســـم بكنيد
سيزده لاله ي پرپر بكشيد
كوفيان يكدفعه بي تاب شدند
در شگفت از رخ مهتاب شدند
تا كه از خيمه خود كرد طلوع
سيزده قـــرص قمر آب شدند
چه جمالي كَفَلق لايق اوست
سيزده حور و ملك شايق اوست
بسكه داراي كمالات است او
سيزده بار خدا عاشق اوست
ديده شد قبقبه ، چشمش كردند
بلكه صد مرتبه چشمش كردند
قمــر سيزده تا كــه ســـر زد
چشمها يك شبه چشمش كردند
سيزده مرتبه در خويش شكست
استخوانش ز پس و پيش شكست
سنگها قصد طوافـــش كردند
شيشه ي تنــگ بلوريش شكست
آتش جنگ چو افروخته شد
جگر فاطمه ها سوخته شد
حركت نعل ز اندازه گذشت
بدنش روي زمين دوخته شد