دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۹ ۷۶ بازديد
مجال آه
شاعر : قاسم صرافان
سوارِ گمشده را از ميان راه گرفتي
چه ساده صيد خودت را به يك نگاه گرفتي
كسي، قسم به نگاهت! كه بيپناه نماند
چنين كه مثل مني را تو در پناه گرفتي
چنان به سينه فشردي مرا كه جز تو اگر بود
حسين فاطمه! مي گفتم اشتباه گرفتي
من آمدم كه تو را با سپاه و تيغ بگيرم
مرا به تير نگاهي تو بي سپاه گرفتي
اگر چه راه بر اطفال بيگناه گرفتم
تو باز دست مرا از دل گناه گرفتي
خجالت از تو و اشكم امان نداد بپرسم
چرا ز غصهي بركه تو مثل ماه گرفتي؟
چگونه آب نگردم ؟ كه دست يخ زده ام را
دويدي و نرسيده به خيمه گاه گرفتي
چنان تبسم گرمي نشاندهاي به لبانت
كه از دل نگرانم مجال آه گرفتي
رسيد خون سرم تا به دستمال سفيدت
تو شرم را هم از اين صورت سياه گرفتي