
چهارده گيسو
چارده گيسوي در هم ريخته
چارده حبل فلك آويخته
چارده ماه فلك پرواز كن
چارده خورشيد هستي سازكن
چارده پرواز در هفت آسمان
هر يكي رنگينتر از رنگين كمان
چارده الياس در باد آمد
چارده خضر به امداد آمده
چارده كنعاني يوسف جمال
چارده موسي به سيناي كمال
چارده نوح به دريا متصل
چارده روح جدا از آب و گل
چارده درياي مرواريد جوش
چارده سيل سراپا درخروش
چارده گنجينه علم كدن
چارده شمشير پولاد آب كن
چارده سر، چارده سردار دين
چارده تفسير قرآن مبين
چارده پروانه افروخته
چارده شمع سراپا سوخته
چارده شير شكر آميخته
چارده شهد به ساغر ريخته
چارده سرمست بيجام و سبو
جرغه نوش از باده اسرار هو
چارده ميخواره ساقي شد
«وجه ربك» گشته و باقي شده
بي سرو سامان توام يا حسين
بيسروسامان توام يا حسين!
دست به دامان توام يا حسين!
جان علي سلسله بندم مكن
گردم، از خاك بلندم مكن
عاقبت اين عشق هلاكم كند
در گذر كوي تو خاك كند
تربت تو بوي خدا ميدهد
بوي حضور شهدا ميدهد
مشعر حق! عزم منا كردهاي
كعبه شش گوشه بنا كردهاي
تير تنت را به مصاف آمدهست
تيغ سرت را به طواف آمدهست
چيست شفابخش دل ريش ما؟
مرهم زخم و غم و تشويش ما
چيست به جز ياد گل روي تو؟
سجده به محراب دو ابروي تو
بر سرني زلف رها كردهاي
با جگر شيعه چهها كردهاي
برآنم كه درك ولايت كنم
مبادا كه ترك ولايت كنم
كنون خالي از عجب و خودبينيام
پر از شكر آواي آوينيام
الا اي عارفان بي مصارف!
جهالت پيشگان شبه عارف!
اگر فرهنگتان فرهنگ دين است
چرا آهنگستان كفر آفرين است
شما گر پيرو خط اماميد
چرا دلسته ميز و مقاميد؟
كه ميدان داد اين نوكيسهها را؟
حمايت كرد اين ابليسهها را؟
سرافرازان! براي سرفرازي
ضرورت دارد آيا برج سازي؟!
مسلمان نمايان تكنوكرات؟
رهاوردتان چيست جزمنكرات؟
شما گر نماينده مردميد
چرا مات و مبهوت و سردرگميد؟
شمايي كه دين را به نان ميدهيد
كجا در ره عشق جان ميدهيد
نمايندگاني كز اين امتند
خدا باور و تشنه خدمتند
اگر خشم ديني ملايم شود
بر اين سرزمين غرب حاكم شود
ما را نظري به غير الله مباد
در درگه عشق غير از اين راه مباد
هر چند به دست ما به جز آه نبود
از دامن اهل بيت كوتاه مباد
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد