دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۹ ۶۲ بازديد
ارث مادري
شاعر : يوسف رحيمي
مي ريخت لاله لاله غم از عرش محملش
هر دم رسيد تا سر بابا مقابلش
چشمان نيمه جان و غريبش گواه بود
در آتش فراق پدر سوخت حاصلش
هر لحظه در تلاطم طوفان طعنه ها
چشمان غرق خون عمو بود ساحلش
چشمش براي ديدن بابا رمق نداشت
از بس كه شد محبت اين قوم شاملش
از لطف دست سنگي يك شهر حرمله
كم كم شبيه فاطمه ميشد شمايلش
روي كبود و موي سپيد ارث مادري است
وقتي سرشته از غم زهرا شده گلش
جانش رسيد بر لبش از دست خيزران
آخر چه كرد طعنه آن چوب با دلش
از نحوة شهادت او عمه هم شكست
تا ديد داغ تشت طلا بوده قاتلش
او هرگز از كبودي بال و پرش نگفت
غساله گفت يك سر مو از فضائلش
دستان كوچكش كه ضريح اجابت است
دل بسته بر كرامت او چشم سائلش