شباهنگ

مشاور شركت بيمه پارسيان

شباهنگ

۷۰ بازديد
 

باور نداشتم كه گل آرزوي من
با دست نازنين تو بر خاك اوفتد
با اين همه هنوز به جان مي پرستمت
يا الله اگر كه عشق چنين پاك اوفتد
مي بينمت هنوز به ديدار
واپسين
گريان درآمدي كه : فريدون خدا نخواست
غافل كه من به جز تو خايي نداشتم
اما دريغ و درد نگفتي چرا نخواست
بيچاره دل خطاي تو در چشم او نكوست
گويد به من : هر آنچه كه او كرد خوب كرد
فرداي ما نيامد و خورشيد آرزو
تنها سپيده اي زد و آنگه غروب كرد
بر گور عشق
خويش شباهننگ ماتمم
داني چرا نواي عزا سر نمي كنم
تو صحبت محبت من باورت نبود
من ترك دوستي ز تو باور نمي كنم
پاداش آن صفاي خدايي كه در تو بود
اين واپسين ترانه ترا يادگار باد
ماند به سينه ام غم تو يادگار تو
هرگز غمت مباد و خدا با تو يار باد
ديگر ز پا افتاده
ام اي ساقي اجل
لب تشنه ام بريز به كامم شراب را
اي آخرين پناه من آغوش باز كن
تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد