براي آخرين رنج

مشاور شركت بيمه پارسيان

براي آخرين رنج

۷۲ بازديد
 

اي آخرين رنج
تنهاي تنها مي كشيدم انتظارت
ناگاه دستي خشمگين مشتي به در كوفت
ديوارها در كام تاريكي فرو ريخت
لرزيد جانم از نسيمي سرد و
نمناك
نگاه دستي در من درآويخت
دانستم اين ناخوانده مرگ است
از سالهاي پيش با من آشنا بود
بسيار او را ديده بودم
اما نمي دانم كجا بود
فرياد تلخم در گلو مرد
با خود مرا در كامظلمت ها فرو برد
در دشت ها در كوه ها
در دره هاي ژرف و خاموش
بر روي دريا هاي
خون در تيرگي ها
در خلوت گردابهاي سرد و تاريك
در كام اوهام
در ساحل متروك درياهاي آرام
شبهاي جاويدان مرا در بر گرفتند
اي آخرين رنج
من خفته ام بر سينه خاك
بر باد شد آن خاطره از رنج خرسند
اكنون تو تنها مانده اي اي آخرين رنج
برخيز برخيز
از من بپرهيز
برخيز از اين گور وحشت زا حذر كن
گر دست تو كوتاه شد از دامن من
بر روي بال آرزويهايم سفر كن
با روح بيمارم بيامرز
بر عشق ناكامم بپيوند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد