آن روز شاعرم

مشاور شركت بيمه پارسيان

آن روز شاعرم

۷۳ بازديد
 

گفتم براي آنكه بماند حديث من
آن به كه نغمه ها ز غم عشق سر كنم
غير از سرود عشق نخوانم به روزگار
وز درد عشق سوز سخن بيشتر كنم
جنگم بجز واي
محبت نمي نواخت
طبعم به غير عشق سرودي نمي سرود
بسيار آفرين كه شنيدم ز هر كنار
بسيار كس كه نغمه گرم مرا ستود
آتش زدم ز سوز سخن اهل حال را
اما زبان مدعيان خار راه بود
ديدند يك شبه ره صد ساله مي روم
در چشم تنگشان هنر من گناه بود
كندند درخيال بناي گذشتگان
در پيش خود ستاره هفت آسمان شدند
فانوس شعرشان نفسي بر كشيد و مرد
پنداشتند روشني جاودان شدند
اين گلشن خزان زده جاي نشاط نيست
شاعر به شهر بي هنران بار خاطر است
اينجا كسي كه مدح نگفت و ثنا نخواند
سعدي اگر شود نتوان گفت شاعر است
گيرم هزار نغمه سرايم ز
چنگ دل
گيرم هزار پرده برآرم ز تار جان
آم روز شاعرم كه بگويم مديح اين
آن روز شاعرم كه بخوانم ثناي آن


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد