ديوار

مشاور شركت بيمه پارسيان

ديوار

۳۸ بازديد
 

در پيش چشم خسته من دفتري گشود
كز سال هاي پيش
چندين هزار عكس در آن يادگار بود
تصوير رنگ مرده از ياد رفته ها
رخسار خاك خورده در خاك خفته
ها
چشمان بي تفاوت شان چشمه ملال
لبهاي بي تبسم شان قصه زوال
بگسسته از وجود
پيوسته با خيال
هر صفحه پيش چشمم ديوار مي نمود
متروك و غمگرفته و بيمار
هر عكس چون دريچه به ديوار
انگار
آن چشم هاي خاموش
آن چهره هاي مات
همراه قصه هاشان از آن
دريچه ها
پرواز كرده اند
در موج گردباد كبود و بنفش مرگ
راهي در آن فضاي تهي باز كرده اند
پاي دريچه اي
چشمم به چشم مادر بيمارم اوفتاد
يادش بخير
او از همين دريچه به آفاق پر گشود
رفت آن چنان كه هيچ نيامد دگر فرود
اي آسمان تيره تا جاودان تهي
من از كدام
پنجره پرواز ميكنم
وز ظلمت فشرده اين روزگار تلخ
سوي كدام روزنه ره باز ميكنم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد