براي كودكان سوگند بايد خورد
كه روزي موج مي زد بال مي گسترد چون دريا درخت اينجا
مبارك دم نسيمي بود و پروازي و آوازي
فشانده گيسوان رودي
گشوده
بازوان دشتي
چمنزاري و گلگشتي
شكوه كشتزاران و بنفشه جو كناران بود
خروش آب بود و هاي و هوي گله
غوغاي جواناني كه شاد و خوش
مي افكندند رخت اينجا
سلام گرم مشتي مردمان نيك بخت اينجا
صفاي خاطري عشق و اميدي بود
ترنم شيرين عزيزم برگ بيدي بود
گل گندم گل گندم نگاه دختر مردم
چه پيش آمد چه پيش آمد كه آن گل هاي خوبي ناگهان پژمرد ؟
محبت را و رحمت را مگر دستي شبي دزديد و با خود برد
كجا باور كنند آن روزگاران را
براي كودكان سوگند بايد خورد
چه جاي چشمهو بيد و چمن راه نفس بسته است
زمين با آسمان اي داد با
پولاد پيوسته است
دگر در خواب بايد ديد پر.از پري وار پرستو را
صفاي بيشه زار و سايه بيد لب جو را
در انبوه سپيداران چراغ چشمه آهو را
به روي دشت ها از دختران پيرهن رنگين هياهو را
دگر در خواب بايد ديد
كجا اما تواند خفت اين گم كرده ره در جنگل آهن
كجا
آيا تواند ناله داد از كدامين دوست يا دشمن ؟
رهايي را نه دستي مي رسد از تو نه پايي مي رود از من
چو پيكان خورده نخجيري به دام افتاده سخت اينجا
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۸ ۳۳ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد