غزلي شكسته براي ماه غمگين نشسته

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزلي شكسته براي ماه غمگين نشسته

۳۰ بازديد
 

گل بود و مي شكفت بر امواج آب ماه
مي بود و مستي آور
مثل شراب ماه
شبهاي لاجوردي
بر پرنيان ابر
همراه لاي
لاي خموش ستاره ها
مي شد چراغ رهگذر دشت خواب ماه
روزي پرنده اي
با بال آهنين و نفس هاي آتشين
برخاست از زمين
آورد بالهاي گران را به اهتزاز
چرخيد بر فراز
پرواز كرد تا لب ايوان آفتاب
آمد به زير سايه بال عقاب ماه
اينك زني است آنجا
عريان و اشكبار
غارت شده به بستر آشفته شرمسار
غمگين نشسته خسته و خرد و خراب ماه
داوودي در شب سپيد هزار پر
سر بر نمي كند به سلام ستاره ها
برگرد خويش هاله اي از آه بسته است
تا روي خود نهان كند از آفتاب ماه
از قعر اين غبار
من بانگ مي زنم
كاي
شبچراغ مهر
ما با سياهكاري شب خو نمي كنيم
مسپارمان به ظلمت جاويد
هرگز زمين مباد
از دولت نگاه تو نوميد
نوري به ما ببخش
بر ما دوباره از سر رحمت بتاب ماه


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد