شكسته

مشاور شركت بيمه پارسيان

شكسته

۳۱ بازديد
 

آن سوي صحرا پشت سنگشتان مغرب
در شعله هاي واپسين مي سوخت خورشيد
وز بازتاب سرخ غمگين درين سوي
مي سوخت از نو تخت جمشيد
من بودم و روياي دور
آن شبيخون
وان سرخي بيمار گون آرام آرام
شد آتش و خون
تاريكي و توفان و تاراج
پرواز مشعل ها هياهوي سواران
موج بلند شعله
تا اوج ستون ها
فرياد ره گم كردگان در جنگل دود
دود در آتش ماندگان بي حرف بدرود
از هم فروپاشيدن ايوان و تالار
در هم فرو پيچيدن دروازه ديوار
بر روي بام و پله در دالان و دهليز
بيداد خنجرهاي خونريز
غوغاي جنگ تن به تن بود
اوج شكوه شرق گرم سوختن بود
دود سياهش بي امان در چشم من بود
بر نقش ديواري در آن هنگامه ديدم
تنديس پاك اورمزد افتاده بر خاك
شمشير دست
اهريمن
كم كم نهيب شعله ها كوتاه مي شد
شب مثل خاكستر فرو مي ريخت خاموش
در پرتو لرزان مهتاب
سنگ و ستونهاي به خاك افتاده از دور
اردوي سرببازان خسته
رويح پريشان زمان اينجا و آنجا
چون سايه بر بالين مجروحان نشسته
بهتي به بغض آميخته
در هر گلويي راه بر فرياد بسته
چشم جهان ناه
تا جاودان بيدار مي ماند
من بازمي گشتم شكسته


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد