رنگين كمان گل

مشاور شركت بيمه پارسيان

رنگين كمان گل

۳۲ بازديد
 

در انتهاي عالم
دشتي است بي كرانه
فروخفته زير برف
با آسمان بسته مه آلود
با كاج هاي لرزان آواره در افق
با جنگل برهنه
با آبگير يخ
زده
با كلبه هاي خاموش
بي هيچ كورسويي
بي هيچ هاي و هويي
با خيل زاغهاي پريشان
خنياگران ظلمت و غربت
از چنگ تازيانه بوران گريخته
پرها گسيخته
با زوزه هاي گگ گرسنه
در زمهرير برف
در پرده هاي ذهن من از عهد كودكي
سرماي سخت بهمن و
اسفند
اينگونه نقش بسته است
اهريمني
اماهميشه در پي اسفند
هنگامه طلوع بهار است و ايمني
شب هر چه تيره تر شود آخر سحرشود
اينك شكوه نوروز
آن سان كه ياد دارمش از سالهاي دور
و انگار قرن هاست كه در انتظارمش
آن سوي دشت خالي اسفند
كوهي است شكل كوه دماوند
يك شب كه مردمان همه خوابند ناگهان
از دور دست ها
آواز و ساز و هلهله اي مي رسد به گوش
طبل بزرگ رعد
بر مي كشد خروش
شلاق سرخ برق
خون فسرده در دل ابر فشرده را
م يآورد به جوش
باران مهربان
بوي خوش طراوت و رحمت
آن گاه
درياي روشنايي در نيلي سپهر
معراج شاعرانه پروانگان نور
در هاله بزرگ سپيده
ظهور مهر
گردونه طلايي خورشيد
با اسب هاي سركش
با يالهاي افشان
با صد هزار نيزه زرين بيدمشك
بر روي كوهسار پديدار مي شود
ديو سپيد برف
از
خواب سهمگينش
بيدار مي شود
تا دست ميبرد كه بجنبد ز جاي خويش
در چنگ آفتاب گرفتار مي شود
در قله دماوند بر دار مي شود
آنك بهار
كز زير طاق نصرت رنگين كمان
چون جان روان به كوچه و بازار مي شود
دشت بزرگ
از نفس تازه نسيم
گلزار مي شود
بار دگر زمانه
از عطر از شكوفه
از بوسه از ترانه
وز مهر جاودانه
سرشار مي شود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد