دو قطره پنهاني

مشاور شركت بيمه پارسيان

دو قطره پنهاني

۳۶ بازديد
 

شكست و ريخت به خاك و به باد داد مرا
چنانكه گويي هرگز كسي نزاد مرا
مرا به خاك سپردند و آمدند و گذشت
تكان نخورد درين بي كرانه آب از آب
ستاره مي تابيد
بنفشه مي خنديد
زمين به گرد سر آفتاب مي گرديد
همان طلوع و غروب و همان خزان و بهار
همان هياهو
جاري به كوچه و بازار
همان تكاپو
آن گير و دار آن تكرار
همان زمانه كه هرگز نخواست شاد مرا
نه مهر گفت و نه ماه
نه شب نه روز
كه
اين رهگذر كه بود و چه شد؟
نه هيچ دوست
كه اين همسفر چه گفت و چه خواست
نديد يك تن ازين همرهان و همسفران
كه اين گسسته
غباري به چنگ باد هوا است
تو اي سپرده دلم را به دست ويراني
همين تويي تو كه شايد
دو قطره پنهاني
شبي كه با تو درافتد غم پشيماني
سرشك تلخي در مرگ من مي افشاني
تويي
همين تو
كه مي آوري به يادمرا


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد