نه خون نه آب نه آتش

مشاور شركت بيمه پارسيان

نه خون نه آب نه آتش

۴۱ بازديد
 

چگونه اينهمه باران
چگونه اين همه آب
كه آسمان و زمين را به يكديگر پيوست
به خشك سال دل و جان ما نمي فشاند ؟
چه شد ؟ چگ.نه شد آخر كه
دست رحمت ابر
كه خار و خاك بيابان خشك را جان داد
لهيب تشنگي جاودانه ما را
به جرعه اي ننشاند
نه هيچ ازين همه خون
كه تيغ كينه ز دلهاي گرم ريخت به خاك
ايمد معجزه اي
كه ارغوان شكوفان مهرباني را
به دشت خاطر غمگين ما بروياند
نه هيچ از اينهمه آتش
كه
جاودانه درين خاكدان زبانه كشيد
اميد آنكه تر و خشك را بسوزاند
بپرس و باز بپرس
بپرس و باز ازين قصه دراز بپرس
بپرس و باز ازين راز جانگداز بپرس
چه شد چگونه شد آخر كه بذر خوبي را
نه خون نه آب نه آتش يكي به كار نخورد
بگو كزين برهوت غربت ظلماني
چگونه بايد
راهي به روشنايي برد ؟
كدام باد دريندشت تخم نفرت كاشت ؟
كدام دست درين جاك زهر نفرين ريخت ؟
كدام روزنه را مي توان گشود و گذشت ؟
كدام پنجره را مي توان شكست و گريخت ؟
بزرگوارا ابرا به هر بهانه مبار
كه خشك سال دل و جان غم گرفته ما
به خشك سال ديار دگر نمي ماند
نه خون نه آب نه آتش
مگر زلال سرشك
گياه مهري ازين سرزمين بروياند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد