ديگري در من

مشاور شركت بيمه پارسيان

ديگري در من

۳۳ بازديد
 

پشت اين نقاب خنده
پشت اين نگاه شاد
چهره خموش مرد ديگري است
مردديگري كه سالهاي سال
در سكوت و انزواي محض
بي اميد بي اميد بي اميد
زيسته
مرد ديگري كه پشت اين نقاب خنده
هر زمان به هر بهانه
با تمام قلب خود گريسته
مرد ديگري نشسته پشت اين نگاه شاد
مرد ديگري كه روي شانه هاي خسته اش
كوهي از شكنجههاي نارواست
مرد خسته اي كه دديگان او
قصه گوي غصه هاي بي صداست
پشت اين نقاب
خنده
بانگ تازيانه مي رسد به گوش
صبر
صبر
صبر
صبر
وز شيارهاي سرخ
خون تازه مي چكد هميشه
روي گونه هاي اين تكيده خموش
مرد ديگير نشسته پشت اين نقاب خنده
با نگاه غوطه ور ميان اشك
با دل فشرده در ميان مشت
خنجري شكسته در ميان سينه
خنجري
نشسته در ميان پشت
كاش مي شد اين نگاه غوطه ور ميان اشك را
بر جهان ديگري نثار كرد
كاش مي شد اين دل فشرده
بي بهاتر از تمام سكه هاي قلب را
زير آسمان ديگري قمار كرد
كاش مي شد از ميان اين ستارگان كور
سوي كهكشان ديگري فرار كرد
با كه گويم اين سخن كه درد دگيري است
از مصاف خود گريختن
وينهمه شرنگ گونه گونه را
مثل آب خوش به كام خويش ريختن
اي كرانههاي جاودانه ناپديد
ايم شكسته صبور را
در كجا پناه مي دهيد ؟
اي شما كه دل به گفته هاي من سپرده ايد
مرددگيري است
اين كه با شما به گفتگوست
مرد ديگري كه شعرهاي من
بازتاب ناله هاي نارساي اوست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد