آواي درون

مشاور شركت بيمه پارسيان

آواي درون

۳۲ بازديد
 

كسي باور نخواهد كرد
اما من به چم خويش مي بينم
كهمردي پيش چشم خلق بي فرياد مي ميرد
نه بيمار است
نه بردار است
نه درقلبش
فروتابيده شمشيري
نه تا پر در ميان سينه اش تيري
كسي را نيست بر اين مرگ بي فرياد تدبيري
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
تو پنداري كه دارد خاطري از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش مي بينم
به آن تندي كه آتش مي دواند شعله در نيزار
به آن تلخي كه مي سوزد تن آيينه
در زنگار
دارد از درون خويش مي پوسد
بسان قلعه اي فرسوده كز طاق و رواقش خشت م يبارد
فرو مي ريزد از هم
در سكوت مرگ بي فرياد
چنين مرگي كه دارد ياد ؟
كسي آيا نشان از آن تواند داد ؟
نمي دانم
كه اين پيچيده با سرسام اين آوار
چه مي بيند
درين جانهاي تنگ و تار
چه ميبيند درين دلهاي ناهموار
چه ميبيند درين شبهاي وحشت بار
نمي دانم
ببينيدش
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
نمي بيند كسي اما ملالش را
چو شمع تندسوز اشك تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ دلاويز خيالش را
صداي
خشك سر بر خاك سودن هاي بالش را
كسي باور نخواهد كرد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد