پرنيان سرد

مشاور شركت بيمه پارسيان

پرنيان سرد

۳۳ بازديد
 

بنشين مرو چه غم كه شب از نيمه رفته است
بگذار تا سپيده بخندد به روي ما
بنشين ببين كه : دختر خورشيد صبحگاه
حسرت خورد ز روشني آرزوي ما
بنشين
مرو هنوز به كامت نديده ام
بنشين مرو هنوز ز كلامي نگفته ايم
بنشين مرو چه غم كه شب از نيمه رفته است
بنشين كه با خيال تو شب ها نخفته ايم
بنشين مرو كه در دل شب در پناه ماه
خوشتر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيست
بنشين و جاودانه به آزار من مكوش
يكدم كنار دوست نشستن گناه
نيست
بنشين مرو حكايت وقت دگر مگو
شايد نماند فرصت ديدار ديگري
آخر تو نيز با منت از عشق گفتگوست
غير از ملال و رنج ازين در چه مي بري
بنشين مرو صفاي تمناي من ببين
امشب چراغ عشق در اين خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشين مرو مرو كه نه هنگام رفتن
است
اينك تو رفته اي و من ازره هاي دور
مي بينمت به بستر خود برده اي پناه
مي بينمت نخفته بر آن پرنيان سرد
مي بينمت نهفته نگاه از نگاه ماه
درمانده اي به ظلمت انديشه هاي تلخ
خواب از تو در گريز و تو ازخواب در گريز
ياد منت نشسته بر ابر پريده رنگ
با خويشتن
به خلوت دل مي كني ستيز


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد