پرده رنگين

مشاور شركت بيمه پارسيان

پرده رنگين

۳۹ بازديد
 

با شبنم اشك من اي نيلوفر شب
گلبرگهاي خويش را شادابتر كن
هر صبح از دامان خود خاكسترم را
بر گير و در چشمان بخت بي هنر كن
اي صبح اي شب اي سپيدي اي
سياهي
اي آسمان جاودان خاموش دلتنگ
اي ساحل سبز افق
اي كوه اي بلند
اي شعر
اي رنج اي ياد
اي غم كه دست مهربانت جاودانه
چون تاج زرين بر سرم بود
بازيچه دست شما فرسود فرسود
اي خيمه شب بازان افلاك
اي چهره پردازان چالاك
وقت است صندوق عدم را
درگشاييد
بازيچه فرسوده را پنهان نماييد
اي دست ناپيداي هستي
بازيچه چون فرسوده شد بازيچه نو كن
اي مرگ با آن داس خونين
اين ساقه پژمرده را ديگر درو كن
اي آدمك سازان بي باك
اي يمه شب بازان افلاك
اي چهره پردازان چالاك
من هديه آوردم بهار و بابكم را
دنبال اين بازيچه هاي نو بياييد
اي دست ناپيداي هستي
با اولين لبخند فردا
خورشيد خونين را بيفروز
مهتاب غمگين را بياويز
در پرده رنگين تزوير
با نغمه نيرنگ تقدير
چون هفته ها و ماه ها و قرن ها پيش
اين آدمك هاي ملول بي گنه را
هر جا به هر سازي كه ميخواهي
برقصان
تو مانده اي با اين همه رنگ
من ميروم با آخرين حرف
اي خيمخ شب باز
در غربت غمگين و دردآلود اين خاك
آزاده اي زنداني تست
قرباني قهر خدا نامش محبت
زنجير از پايش جدا كن
او را چو من از دام تزويرت رها كن
همراه اين آزرده درد آشنا كن


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد