جادوي سكوت

مشاور شركت بيمه پارسيان

جادوي سكوت

۳۰ بازديد
 

من سكوت خويش را گم كرده ام
لاجرم در اين هياهو گم شدم
من كه خود افسانه مي پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
اي سكوت اي مادر فرياد ها
ساز جانم
از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو در راهي داشتم
چون شراب كهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شكفت
تو مرا بردي به شهر ياد ها
من نديدم خوشتر از جادوي تو
اي سكوت اي مادر فرياد ها
گم شدم در اين هياهو گم شدم
تو كجايي تا بگيري داد من
گر سكوت خويش
را مي داشتم
زندگي پر بود از فرياد من


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد