دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۷ ۲۹ بازديد
كودك زيباي زرين موي صبح
شير مي نوشد ز پستان سحر
تا نگين ماه را آرد به چنگ
ميكشد از سينه گهواره سر
شعله رنگين كمان آفتاب
در غبار
ابرها افتاده است
كودك بازي پرست زندگي
دل بدين روياي رنگين داده است
باغ را غوغاي گنجشكان مست
نرم نرمك برمي انگيزد ز خواب
نالد مست از باده باران شب
مي سپارد تن به دست آفتاب
كودك همسايه خندان روي بام
دختران لاله خندان روي دشت
جوجگان كبك خندان روي كوه
كودك من لخته اي خون روي تشت
باد عطر غم پراكنده و گذشت
مرغ بوي خون شنيد و پر گرفت
آسمان و كوه و باغ و دشت را
نعره ناقوس نيلوفر گرفت
روح من از درد چون ابر بهار
عقده هاي اشك حسرت باز كرد
روح او چون آرزوهاي محال
روي بال ابرها پرواز كرد