دست مرا بگير كه باغ نگاه توچندان شكوفه ريخت كه هوش از سرم ربودمن جاودانيم كه پرستوي بوسه اتبر روي من دردي ز بهشت خدا گشوداما چه ميكنيدلرا كه در بهشت خدا هم غريب بود