دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۷ ۳۱ بازديد
ايستگاه محرم
شاعر : مهدي شورگشتي
رنگ از رخ سپيد ورق هم پريده است
شعرم به ايستگاه محرم رسيده است
ترسيدهام كه لب به سخن وا نميكنم
تيغ سكوت و غم نفسم را بريده است
"سرهاي قدسيان همه بر زانوي غمند"
از آسمان چشم خدا خون چكيده است
آخر چگونه ميشود از آن ستاه گفت
آن كس كه چشمهاي خدا را خريده است؟
آن گل كه روي دست پدر سرخ ميشود
زخمي ترين شقايق در خون تپيده است
دارم كنار بيت ششم گريه ميكنم
تصوير شاه بيت غزل سر بريده است
دارد درون زخم علي گريه ميكند
تير سه شعبهاي كه گلو را دريده است
لبخند ميزند و پدر آب ميشود
گويا صداي پاي عمو را شنيده است...