دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۷ ۳۱ بازديد
مشعل زر
شاعر : ايرج ميرزا
برآمد بامدادان مهر انور
جهان را كسوت نو كرد در بر
تو پنداري كه زرّين شاهبازي
همي گسترد در صحن فلك پر
و يا از بهر اثبات رسالت
كف موسي همي شد ز آستين در
و يا گويي عروسي ماه رخسار
شب دوشينه بر سر داشت معجر
كنون برداشت از سر معجر خويش
جهان از طلعت او شد منوّر
و يا گويي كه در اين جشن فيروز
فلك افروخته زرّينه مجمر
چنين روز و چنين عيد مبارك
كه آمد امر «بلّغ» بر پيمبر
نبي اندر غدير خم برافراشت
جهاز چهار اشتر، جاي منبر
برآمد بر فراز آن و بگرفت
به دست خويش اندر دست حيدر
همه بر گرد او گرديده انبوه
گروه بيشمار و خيل بيمر
همه تفويض كرد امر ولايت
به ابن عمّ و در معني برادر